جدول جو
جدول جو

معنی متناطی - جستجوی لغت در جدول جو

متناطی(مُ تَ)
با هم پیشی گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دلتنگ از غلبۀ حریف. (ناظم الاطباء) ، مشغول به تعاطی و رد و بدل کلام. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناطی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متناهی
تصویر متناهی
آنچه آخر داشته باشد و به انتها برسد، به پایان رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحاشی
تصویر متحاشی
هراسان، ترسان، بیمناک، در حال ترس و بیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متداعی
تصویر متداعی
ویژگی کسی که با دیگری طرف دعوی باشد، در علم روانشناسی چیزی که چیز دیگر را به خاطر بیاورد، فراخواننده، داعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متواطی
تصویر متواطی
موافقت کننده با یکدیگر، موافق و سازوار با یکدیگر
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ)
به پایان رسنده و بمنتها رسنده. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بپایان رسیده. و تمام کرده. (ناظم الاطباء) ، محدود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه حد و نهایتش معلوم شده باشد. و رجوع به تناهی شود.
- متناهی بودن، محدود بودن: پیدا کردن حال متناهی بودن هر چه در پیشی و سپسی هست و متناهی بودن علتهای خاص... (دانشنامه ص 58).
- نامتناهی، بی انتها. بی پایان. نامحدود. مقابل متناهی:
آنجا که بحر نامتناهی است موج زن
شاید که شبنمی نکند قصد آشنا.
عطار.
و رجوع به همین کلمه شود.
، پرداخته شده. (ناظم الاطباء) ، رسانندۀ خبر. (آنندراج) (منتهی الارب) ، خبر رسیده. (ناظم الاطباء) ، آب که در حوض بازایستد و آرمد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آب ایستاده و آرمیده، دوراندیش و زیرک و هوشیار و بافرست. (ناظم الاطباء) ، بازداشته شده از منکر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یکدیگر را بازدارنده و منعکننده. (ناظم الاطباء). یکدیگر را بازدارنده. (آنندراج). و رجوع به تناهی شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَنْ نُ)
بهم پیشی گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تسابق. (اقرب الموارد) ، مروسیدن با کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تمرس. (اقرب الموارد) ، فراگرفتن سخن و بهم کشیدن آن را. یقال: تناطی الکلام، اذا تعاطاه و تجاذبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
از ’ع طو’، بدست گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که می گیرد چیزی را برای خوردن و یا آشامیدن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برای یکدیگر هدیه فرستنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تعاطی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
فراموش نماینده کسی را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که ادعای فراموشی میکند و فراموشی را بهانه مینماید. (ناظم الاطباء). رجوع به تناسی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
مست شده از شراب. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
آن که برانگیزاند یکدیگر را بر جنگ، به گفتن خبر کشتگان خود. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خبر میدهد از کشته شدن یار خود تا مردم را برانگیزاند بر جنگ و خصومت با هم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تناعی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
با همدیگر منافی گردیده و یکدیگر را نفی کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تنافی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ طِ)
بر یکدیگر سرون زننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تناطح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
دورشونده. (آنندراج). برگشته به کناری دور و بسیار دور و عقب کشیده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
همدیگر را خواننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). همدیگر را خواننده و طلبنده. (ناظم الاطباء) ، فراهم آمده و با هم در انجمن نشسته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تنادی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
خطا کننده. (آنندراج). قابل و سزاوار خطا و تقصیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
با هم راز گوینده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). با همدیگر راز گوینده و نجوا کننده. (ناظم الاطباء). رجوع به تناجی شود
لغت نامه دهخدا
دشمن پیش آینده، دیوارشکسته، هما ویز، همچم، خواهان هم را خواننده، آنکه با دیگری دعوی و مرافعه دارد، معنیی که معنی دیگر را بخاطر آورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداوی
تصویر متداوی
خود پزشک آنکه خود را معالجه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متتالی
تصویر متتالی
در پی آیند در پی یکدیگر شونده
فرهنگ لغت هوشیار
دور شونده به یکسو شونده دور شونده بیکسو شونده کناره گیر: هر چند از آن نهب و تاراج از سلطان متحاشی و مستشعر بودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحامی
تصویر متحامی
خویشتندار، پرهیزنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبازی
تصویر متبازی
گام فراخ نهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبالی
تصویر متبالی
آزما ینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متباهی
تصویر متباهی
خود ستای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاطی
تصویر متعاطی
به دست گیرنده گیرنده بدست گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرناطی
تصویر غرناطی
منسوب به غرناطه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناهی
تصویر متناهی
بپایان رسنده، تمام کرده، آنچه حد و نهایتش معلوم شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناسی
تصویر متناسی
فرا موشکار
فرهنگ لغت هوشیار
سازوار، فراچم واژه ای که چم آن کسانی چند را فرا گیرد هر چند که آن کسان برابر نباشند موافقت کننده با یکدیگر سازوار: و نه چنان چون سپیدی بر برف و بر کافور که یکی را بیش از دیگر نیست تا متواطی بودی، کلمه ای که معنیی عام و مشترک بین افرادی چند علی التساوی داشته باشد مقابل مشکک مانند انسان که مفهوم آن در افراد بسیار موجود است
فرهنگ لغت هوشیار
کم شونده تکیدا (از واژه تکیده برابر با لاغر و ضعیف) کم وضعیف شونده، بحر متدارکبحر متسق: و هم ازین معنی آن بحر مستحدث را متدارک نام کردند که اسباب آن اوتاد آنرا دریافته است و بعضی آنرا بحر متسق خوانند و برخی بحر متدانی و این همه نامهایی است متقارب المعنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متواطی
تصویر متواطی
((مُ تَ))
موافقت کننده با یکدیگر، سازوار، کلمه ای که معنیی عام و مشترک بین افرادی چند علی التساوی داشته باشد، مقابل مشکک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعاطی
تصویر متعاطی
((مُ تَ))
به دست گیرنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متناهی
تصویر متناهی
((مُ تَ))
به پایان رسیده، آنچه انتها و پایان داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
محدود، متناهیه، نهایت دار
متضاد: نامتناهی
فرهنگ واژه مترادف متضاد