- متمنعه (مُ تَ مَنْ نِ عَ)
مؤنث متمنع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متمنع شود
معنی متمنعه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنچه از اجزای کوچک تر تشکیل شود، کتاب یا هر گونه نوشته ای که از بخش ها و موضوعات گوناگون تهیه شده باشد، مجموع، اشیای قیمتی یا هنری که در یک جا جمع شده باشند، کلکسیون، جای جمع شدن، مجمع، برای مثال ای روی دلارایت مجموعۀ زیبایی / مجموع چه غم دارد از من که پریشانم (سعدی۲ - ۵۰۹)
(مُ تَ نِ عَ)
لغت نامه دهخدا
مؤنث متمانع: و الادویه المسهله والمدره فی اکثر الاثر متمانعه الافعال. (ابوعلی سینا، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تمانع شود
(مُ تَ مَنْ نِ)
لغت نامه دهخدا
ثابت و استوار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تمنع شود، غالب و مظفر و فیروز، دلیر. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که بازمیدارد و منع میکند. (از فرهنگ جانسون)
(مُ تَ مَتْ تِ عَ)
لغت نامه دهخدا
مؤنث متمتع، عمره گذراننده: چون زن در مکه شود و متمتعه باشد. (ترجمه النهایۀطوسی چ سبزواری ج 1 ص 183). و رجوع به متمتع شود
مسموعه در فارسی مونث مسموع شنوده نیوشیده مونث مسموع: مطالب مسموعه، جمع مسموعات
متمدنه در فارسی مونث متمدن: شهریگر شار مانی مونث متمدن: ممالک متمدنه
متملکه در فارسی مونث متملک: ویس متملکه در فارسی مونث متملک: ویسدار داستار مونث متملک جمع متملکات. مونث متملک جمع متملکات
متبوعه در فارسی مونث متبوع: پیروی شده سالار مونث متبوع: وزارت متبوعه جمع متبوعات
متجنده در فارسی از ریشه پارسی گندی لشکری لشکریان سپاهیان: بیشتر اهل مملکت از امرا و کبرا و حشم و خدم و متجنده و رعیت موافقت اولوالامر را واجب شمرده
متمتعه در فارسی مونث متمتع: بهره مند: زن مونث متمتع: چون زن در مکه شود و متمتعه باشد
