- متملکه
- متملکه در فارسی مونث متملک: ویس متملکه در فارسی مونث متملک: ویسدار داستار مونث متملک جمع متملکات. مونث متملک جمع متملکات
معنی متملکه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث متملق جمع متملقات
مستملکه در فارسی مونث مستملک: ویس مونث مستملک: زمین یا چیزی که بتصرف کسی درآمده، مستعمره، جمع مستملکات
مالک شونده، مالک چیزی
آنچه به مالکیت درآید، مال
مالک چیزی ویس (ملک اربابی) ویسدار داستار بملکیت در آمده در تصرف کسی در آمده. مالک شونده متصرف جمع متملکین
مملکت در فارسی: شهر: شتر کشور از چنین کار هاست در کشور آسمان بی نم و زمین بی بر (سنائی) زاد بوم چنان مرد غریبم در جهان خوار به یاد زاد بوم خویش بیمار (گرگانی ویس و رامین)، کشور داری مملکت کشور
جدایی
متعلق، همسر مرد، عیال، زوجه
جایی که کسی آن را ملک خود قرار داده باشد
متروک، به جاگذاشته شده، واگذاشته شده، واگذاشته
جفای یکدیگر بگذاشتن، مصالحه کردن در بیع، دست برداشتن از یکدیگر، قطع رابطه با همسر خویش
مونث متخلق جمع متخلقات
متخلفه در فارسی مونث متخلف: ناسزا گر مونث متخلف جمع متخلفات
متخلصه در فارسی مونث متخلص: نامیده مونث متخلص جمع متخلصات
مونث متحمل جمع متحملات
مونث متحلی جمع متحلیات
مقدس، محترم، روزهای میمون و خجسته
متامله در فارسی مونث متامل: درنگ کننده، فرجام اندیش مونث متامل جمع متاملات
متالهه در فارسی مونث متاله: خدا شناس، خدا پرست
متالمه در فارسی مونث متالم: دردمند درد کشیده مونث متالم جمع متالمات
متحرکه در فارسی مونث متحرک: لانا نوان جنبنده مونث متحرک جمع متحرکات
مونث متجمل جمع متجملات
مونث متجلی جمع متجلیات
مونث متجلد جمع متجلدات
متکلمه درفارسی مونث سخنگوینده گفت آر مونث متکلم جمع متکلمات
متروکه در فارسی مونث متروک هلیده باز مانده مونث متروک: اموال متروکه جمع متروکات
متعلمه در فارسی مونث متعلم میلاو شاگرد مونث متعلم جمع متعلمات
عیال، زوجه
متشکله در فارسی مونث متشکل کرپ پذیر مونث متشکل: صور متشکله
مونث متنسک جمع متنسکات
متمیزه در فارسی مونث متمیز: جدا جدا شونده مونث متمیز جمع متمیزات
مونث متمول جمع متمولات
مونث متمنی جمع متمنیات. مونث متمنی جمع متمنیات