جدول جو
جدول جو

معنی متملکان - جستجوی لغت در جدول جو

متملکان
جمع متملکه، ویسداران داستاران
تصویری از متملکان
تصویر متملکان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جمع متملک، ویسداران داستاران جمع متملک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متملکه، ویسان جمع متملکه (متملک) : تمامی جهات و متملکات شاملو بدست تکلو افتاد، جمع متملکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متولیان
تصویر متولیان
دست اندرکاران، سرپرستان، کارگزاران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متملقانه
تصویر متملقانه
از روی تملق و چاپلوسی مانند متملقان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متالهان
تصویر متالهان
جمع متاله، خدا شناسان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متملق، چاپلوسان چربزبانان خوشامد گویان جمع متملق در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متملقانه
تصویر متملقانه
چاپلوسانه با چاپلوسی بطور تملق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متملقات
تصویر متملقات
جمع متملقه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متمسک، آگسگان گیرندگان جمع متمسک در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متماس، پیوندندگان تثینه متماس: دو چیز که بهم پیوندند، دو امری باشند که ذاتهای آنها در وضع مختلف باشند و اطرافشان در وضع متحد و چون ذاتهای آنها با این حال در وضع متحد باشند متداخلان اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستملکات
تصویر مستملکات
جمع مستملکه، ویسان جمع مستملکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تملکات
تصویر تملکات
املاک و متصرفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تمیکان
تصویر تمیکان
موجودات جهان اهریمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کملکان
تصویر کملکان
جوی خرد، قطره آب: (میگریزی از پشه در کژدمی میگریزی از کملکان در یمی)، (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تثنیه متصل، دو چیز باشند که دو طرف ایشان متلازم باشد چون دو خط که محیط باشند به زاویه. گاه باشد که اتصال را اطلاق کنند بر معانی دیگر مقابل انفصال
فرهنگ لغت هوشیار
متملکه در فارسی مونث متملک: ویس متملکه در فارسی مونث متملک: ویسدار داستار مونث متملک جمع متملکات. مونث متملک جمع متملکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملکان
تصویر ملکان
(پسرانه)
نام پدر خضر (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از متملک
تصویر متملک
مالک شونده، مالک چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متملک
تصویر متملک
آنچه به مالکیت درآید، مال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متمکن
تصویر متمکن
کسی که توانایی و مکنت دارد، جاگرفته، جایگیر
فرهنگ فارسی عمید
مالک چیزی ویس (ملک اربابی) ویسدار داستار بملکیت در آمده در تصرف کسی در آمده. مالک شونده متصرف جمع متملکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمکن
تصویر متمکن
جاگیر، ساکن و مقیم و متوطن و باشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متملک
تصویر متملک
((مُ تَ مَ لِّ))
مالک شونده، متصرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متمکن
تصویر متمکن
((مُ تَ مَ کِّ))
جاگرفته، جایگزین
فرهنگ فارسی معین