جدول جو
جدول جو

معنی متمغط - جستجوی لغت در جدول جو

متمغط
(مُ تَ مَغْ غِ)
شتر که سخت کند دست را وقت دویدن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اسب یا شتری که در رفتن دست را سخت می کشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمغط شود
لغت نامه دهخدا
متمغط
تنبل
تصویری از متمغط
تصویر متمغط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ مَلْ لِ)
تیر بی پر. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بی پر و تابان گشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تملط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَغْ غی)
انبان فروهشته و نرم. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). انبان نرم وفروهشته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمغی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَمَغْ غِ)
دردآگین شکم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمغص شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَعْ عِ)
برافتاده موی از بیماری. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کچل شده از بیماری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمعط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَطْ طِ)
خمیازه کشنده. (ناظم الاطباء). رجوع به تمطط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَرْ رِ)
موی افتنده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افتاده موی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمرط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَخْ خِ)
آن که بینی افشاند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، آن که افتان و خیزان و مضطربانه می رود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تمخط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ غِ)
کشیده شونده. (از منتهی الارب). برکشیده. (ناظم الاطباء) ، روز بلند. (آنندراج). روز بلند برآمده، آنکه شمشیر برمی کشد. (ناظم الاطباء). شمشیر برکشنده. (آنندراج). رجوع به امتغاط شود
لغت نامه دهخدا
(تَ خَثْ ثُ)
سخت کشیدن شتر دست را، به نهایت تیز رفتن اسب یا یازیدن آن در دویدن، هلاک کردن غبار کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سقط البیت علیه فتمغط، فمات. ابن درید گوید که این مستعمل نیست. (از اقرب الموارد) ، تمغیط. تمدید. تمدد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَغْ غِ)
کشیده قامت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا