جدول جو
جدول جو

معنی متمایز - جستجوی لغت در جدول جو

متمایز
ویژگی کسی یا چیزی که از دیگران جدا و مشخص باشد، دارای تمایز
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
فرهنگ فارسی عمید
متمایز
(مُ تَ یِ)
از ’م ی ز’، جدا شده. باز شناخته از. آن که از دیگران مشخص و ممتاز و جدا باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- متمایز شدن، جدا شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
متمایز
بازشناخته از، جدا شده
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
فرهنگ لغت هوشیار
متمایز
((مُ تَ یِ))
چیزی که از دیگری جدا و مشخص باشد
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
فرهنگ فارسی معین
متمایز
جدا
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
فرهنگ واژه فارسی سره
متمایز
برجسته، متشخص، مشخص، ممتاز
متضاد: متعارف، متباین، متفاوت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
متمایز
متميّزٌ
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به عربی
متمایز
Distinct, Distinctively
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
متمایز
distinct, de manière distinctive
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به فرانسوی
متمایز
distinto, de manera distintiva
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
متمایز
distinto, de forma distinta
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به پرتغالی
متمایز
deutlich, unverwechselbar
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به آلمانی
متمایز
wyraźny, wyraźnie
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به لهستانی
متمایز
отчетливый , отличительно
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به روسی
متمایز
виразний , виразно
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به اوکراینی
متمایز
متمایز
دیکشنری اردو به فارسی
متمایز
متمایز , مخصوص طور پر
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به اردو
متمایز
ชัดเจน , อย่างโดดเด่น
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به تایلندی
متمایز
tofauti, kwa kipekee
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به سواحیلی
متمایز
独特な , 特徴的に
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به ژاپنی
متمایز
独特的 , 独特地
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به چینی
متمایز
ברור , בצורה ייחודית
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به عبری
متمایز
뚜렷한 , 독특하게
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به کره ای
متمایز
duidelijk, kenmerkend
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به هلندی
متمایز
berbeda, secara khas
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
متمایز
পৃথক , বিশেষভাবে
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به بنگالی
متمایز
विशिष्ट , विशिष्ट रूप से
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به هندی
متمایز
distinto, in modo distintivo
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
متمایز
belirgin, belirgin bir şekilde
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متمایل
تصویر متمایل
کسی که به چیزی مایل است، کج شونده، خمیده، مایل گشته
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَیِ)
از هم دور شونده و دور. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دور و غائب، گوشه نشین. (ناظم الاطباء) ، با یکدیگر بد شده و از هم نفرت کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمایط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
به این طرف و آن طرف جنبنده. (ناظم الاطباء) :
ای سپس مال و آز مانده شب و روز
نیستی الاکه سایۀ متمایل.
ناصرخسرو.
جلوه کنان میروی ّ و باز نیایی
سرو ندیدم بدین صفت متمایل.
سعدی.
، در خم و چم شونده، مأخوذ از تمایل بمعنی خمیدن. (غیاث) (آنندراج) ، کج شده و خمیده شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تمایل شود، میل و خواهش کننده. (غیاث) (آنندراج). میل کرده و راغب شده و مایل گشته. (ناظم الاطباء). گرایسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متمایل
تصویر متمایل
به اینطرف و آنطرف جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمایزه
تصویر متمایزه
مونث متمایز جمع متمایزات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمایل
تصویر متمایل
کج شده و خمیده شده، آن چه که به چیزی میل کند
فرهنگ فارسی معین