از هم دور شونده و دور. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دور و غائب، گوشه نشین. (ناظم الاطباء) ، با یکدیگر بد شده و از هم نفرت کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمایط شود
از هم دور شونده و دور. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دور و غائب، گوشه نشین. (ناظم الاطباء) ، با یکدیگر بد شده و از هم نفرت کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمایط شود
به این طرف و آن طرف جنبنده. (ناظم الاطباء) : ای سپس مال و آز مانده شب و روز نیستی الاکه سایۀ متمایل. ناصرخسرو. جلوه کنان میروی ّ و باز نیایی سرو ندیدم بدین صفت متمایل. سعدی. ، در خم و چم شونده، مأخوذ از تمایل بمعنی خمیدن. (غیاث) (آنندراج) ، کج شده و خمیده شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تمایل شود، میل و خواهش کننده. (غیاث) (آنندراج). میل کرده و راغب شده و مایل گشته. (ناظم الاطباء). گرایسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
به این طرف و آن طرف جنبنده. (ناظم الاطباء) : ای سپس مال و آز مانده شب و روز نیستی الاکه سایۀ متمایل. ناصرخسرو. جلوه کنان میروی ّ و باز نیایی سرو ندیدم بدین صفت متمایل. سعدی. ، در خم و چم شونده، مأخوذ از تمایل بمعنی خمیدن. (غیاث) (آنندراج) ، کج شده و خمیده شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تمایل شود، میل و خواهش کننده. (غیاث) (آنندراج). میل کرده و راغب شده و مایل گشته. (ناظم الاطباء). گرایسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
از ’م ی ز’، جدا شده. باز شناخته از. آن که از دیگران مشخص و ممتاز و جدا باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - متمایز شدن، جدا شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
از ’م ی ز’، جدا شده. باز شناخته از. آن که از دیگران مشخص و ممتاز و جدا باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - متمایز شدن، جدا شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)