جدول جو
جدول جو

معنی متمایح - جستجوی لغت در جدول جو

متمایح
(مُ تَ یِ)
پیچ پیچان رونده. (آنندراج) (از منتهی الارب). می خوارۀ افتان و خیزان رونده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمایح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متمایل
تصویر متمایل
کسی که به چیزی مایل است، کج شونده، خمیده، مایل گشته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
ویژگی کسی یا چیزی که از دیگران جدا و مشخص باشد، دارای تمایز
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ یِ)
یکدیگر را آواز دهنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مر همدیگر را بانگ زننده. (ناظم الاطباء) ، نیام شمشیر کفته و ترکیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصایح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَیِ)
از هم دور شونده و دور. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دور و غائب، گوشه نشین. (ناظم الاطباء) ، با یکدیگر بد شده و از هم نفرت کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تمایط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
به این طرف و آن طرف جنبنده. (ناظم الاطباء) :
ای سپس مال و آز مانده شب و روز
نیستی الاکه سایۀ متمایل.
ناصرخسرو.
جلوه کنان میروی ّ و باز نیایی
سرو ندیدم بدین صفت متمایل.
سعدی.
، در خم و چم شونده، مأخوذ از تمایل بمعنی خمیدن. (غیاث) (آنندراج) ، کج شده و خمیده شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تمایل شود، میل و خواهش کننده. (غیاث) (آنندراج). میل کرده و راغب شده و مایل گشته. (ناظم الاطباء). گرایسته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
از ’م ی ز’، جدا شده. باز شناخته از. آن که از دیگران مشخص و ممتاز و جدا باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- متمایز شدن، جدا شدن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متمایل
تصویر متمایل
به اینطرف و آنطرف جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
بازشناخته از، جدا شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
((مُ تَ یِ))
چیزی که از دیگری جدا و مشخص باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متمایل
تصویر متمایل
کج شده و خمیده شده، آن چه که به چیزی میل کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
جدا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
متميّزٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
Distinct, Distinctively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
distinct, de manière distinctive
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
ברור , בצורה ייחודית
دیکشنری فارسی به عبری
متمایز
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
متمایز , مخصوص طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
ชัดเจน , อย่างโดดเด่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
tofauti, kwa kipekee
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
独特な , 特徴的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
独特的 , 独特地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
belirgin, belirgin bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
뚜렷한 , 독특하게
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
berbeda, secara khas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
পৃথক , বিশেষভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
विशिष्ट , विशिष्ट रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
distinto, de manera distintiva
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
duidelijk, kenmerkend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
виразний , виразно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
отчетливый , отличительно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
wyraźny, wyraźnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
deutlich, unverwechselbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
distinto, de forma distinta
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متمایز
تصویر متمایز
distinto, in modo distintivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی