تافته و دو تا گردنده و خمنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کج و خمیده و پیچیده. (ناظم الاطباء) ، روی گردانیده، درخشیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلوی شود
تافته و دو تا گردنده و خمنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کج و خمیده و پیچیده. (ناظم الاطباء) ، روی گردانیده، درخشیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلوی شود
مربوط به ولایت، در تصوف مولویه، در تصوف عنوان شیخ های متصوفه و علمای روحانی، نوعی کلاه دراز یا عمامۀ کوچک، برای مثال ساقی مگر وظیفۀ حافظ زیاده داد / کآشفته گشت طره و دستار مولوی (حافظ - ۹۷۰)
مربوط به ولایت، در تصوف مولویه، در تصوف عنوان شیخ های متصوفه و علمای روحانی، نوعی کلاه دراز یا عمامۀ کوچک، برای مِثال ساقی مگر وظیفۀ حافظ زیاده داد / کآشفته گشت طره و دستار مولوی (حافظ - ۹۷۰)
دوستی دارنده. (آنندراج) (غیاث). دوست و دوستی دارنده با کسی. (ناظم الاطباء) ، کار پذیرنده. (دهار). کسی که کاری به خود گیرد و به کار کسی اقدام نماید و امری را به گردن گیرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). بر سر کار باشنده. (آنندراج). سرکار و مباشر و بر سرکار. (ناظم الاطباء). که اداره کارهای مؤسسه و سازمان به عهده گیرد: و ذکر آن کسانی که متولی و مباشر مساحت بوده اند از عمال و غیرعمال بر اختلاف روایات. (تاریخ قم ص 101) ، دارای ولایت و ولایت داده شده و حاکم و والی. (ناظم الاطباء). ولی. والی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح فقهی) در فقه اسلامی متولی کسی است که برحسب صفات و مشخصاتی که واقف در وقف نامه ذکر کرده است و در هر عصر و زمانی به ادارۀ امور وقف موافق نظر واقف می پردازد. معمولاً حق الزحمۀ وی در وقف نامه ها یک عشر از درآمدموقوفه است. عمل و سمت متولی در ادارۀ موقوفه بنام ’تولیت’ خوانده میشود. (از تاریخچۀ وقف در اسلام، تألیف دکتر شهابی ص 3) : مدرسان و شیخ الاسلامان و پیش نمازان و قضاه و متولیان. (تذکره الملوک چ 2 ص 2). بلکه شرعاً هر کس را واقف اوقاف متولی و صاحب اختیار قرار داده باشد. (تذکره الملوک چ 2 ص 3). - متولی منصوب (یا متصدی) ، اگر موقوفه ای مجهول التولیه باشد کسی که قبل از وضع قانون اوقاف، از طرف حاکم شرع معین میشد و پس از اجرای قانون اوقاف از طرف ادارۀ کل (سازمان) اوقاف برای ادارۀ موقوفه انتخاب میگردد بنام متولی منصوب یا متصدی خوانده میشود. (تاریخچۀ وقف در اسلام دکتر شهابی ص 3). - متولی منصوص،کسی که در وقف نامه نام او برده شده و یا صفات و مشخصاتی برای متولی ذکر شده که با فرد معینی منطبق گردداز قبیل ارشد، اکبر، اعلم، اتقی و اورع اولاد یا اعلم علمای محل و یا پیشنماز مسجد جامع و نظایر آن. (تاریخچۀ وقف در اسلام دکتر شهابی ص 3) ، برگشته و روبروی گردانیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تولی شود
دوستی دارنده. (آنندراج) (غیاث). دوست و دوستی دارنده با کسی. (ناظم الاطباء) ، کار پذیرنده. (دهار). کسی که کاری به خود گیرد و به کار کسی اقدام نماید و امری را به گردن گیرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). بر سر کار باشنده. (آنندراج). سرکار و مباشر و بر سرکار. (ناظم الاطباء). که اداره کارهای مؤسسه و سازمان به عهده گیرد: و ذکر آن کسانی که متولی و مباشر مساحت بوده اند از عمال و غیرعمال بر اختلاف روایات. (تاریخ قم ص 101) ، دارای ولایت و ولایت داده شده و حاکم و والی. (ناظم الاطباء). ولی. والی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، (اصطلاح فقهی) در فقه اسلامی متولی کسی است که برحسب صفات و مشخصاتی که واقف در وقف نامه ذکر کرده است و در هر عصر و زمانی به ادارۀ امور وقف موافق نظر واقف می پردازد. معمولاً حق الزحمۀ وی در وقف نامه ها یک عشر از درآمدموقوفه است. عمل و سمت متولی در ادارۀ موقوفه بنام ’تولیت’ خوانده میشود. (از تاریخچۀ وقف در اسلام، تألیف دکتر شهابی ص 3) : مدرسان و شیخ الاسلامان و پیش نمازان و قضاه و متولیان. (تذکره الملوک چ 2 ص 2). بلکه شرعاً هر کس را واقف اوقاف متولی و صاحب اختیار قرار داده باشد. (تذکره الملوک چ 2 ص 3). - متولی منصوب (یا متصدی) ، اگر موقوفه ای مجهول التولیه باشد کسی که قبل از وضع قانون اوقاف، از طرف حاکم شرع معین میشد و پس از اجرای قانون اوقاف از طرف ادارۀ کل (سازمان) اوقاف برای ادارۀ موقوفه انتخاب میگردد بنام متولی منصوب یا متصدی خوانده میشود. (تاریخچۀ وقف در اسلام دکتر شهابی ص 3). - متولی منصوص،کسی که در وقف نامه نام او برده شده و یا صفات و مشخصاتی برای متولی ذکر شده که با فرد معینی منطبق گردداز قبیل ارشد، اکبر، اعلم، اتقی و اورع اولاد یا اعلم علمای محل و یا پیشنماز مسجد جامع و نظایر آن. (تاریخچۀ وقف در اسلام دکتر شهابی ص 3) ، برگشته و روبروی گردانیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تولی شود
ابوسعد عبدالرحمن بن مأمون نیشابوری (426- 478 هجری قمری) مردی فقیه و عالم به اصول بود. در نیشابور متولد شد و به مرو علم آموخت و در مدرسه نظامیۀ بغداد به تدریس پرداخت و در همانجا نیز درگذشت. او راست: تتمهالابانه، کتابی در ’فرائض’ به اختصار و نیز کتابی در ’اصول دین’ به اختصار (از اعلام زرکلی، ج 2 ص 504)
ابوسعد عبدالرحمن بن مأمون نیشابوری (426- 478 هجری قمری) مردی فقیه و عالم به اصول بود. در نیشابور متولد شد و به مرو علم آموخت و در مدرسه نظامیۀ بغداد به تدریس پرداخت و در همانجا نیز درگذشت. او راست: تتمهالابانه، کتابی در ’فرائض’ به اختصار و نیز کتابی در ’اصول دین’ به اختصار (از اعلام زرکلی، ج 2 ص 504)
بازی کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تلهی شود، خود را مشغول کننده به چیزی. (ناظم الاطباء) ، بازی دوست، فراموشکار و غافل. (ناظم الاطباء)
بازی کننده. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به تلهی شود، خود را مشغول کننده به چیزی. (ناظم الاطباء) ، بازی دوست، فراموشکار و غافل. (ناظم الاطباء)
آن که بر یک روش و یک خوی نپاید و قرار نگیرد. (منتهی الارب). کسی که بر یک خلق نپاید و عباره الاساس: ’رجل متلون یعنی مرد مختلف الاخلاق’. (از اقرب الموارد). آن که بر یک روش و خوی نپاید و قرار نگیرد. (ناظم الاطباء). آن که بر یک خو نباشد. بلهوس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : علامت کژی باطن او آن است که متلون و متغیر پیش آید. (کلیله و دمنه) ، رنگ به رنگ شونده. (غیاث) (آنندراج). رنگارنگ. گوناگون. (ناظم الاطباء). - متلون شدن، مبدل شدن و تغییر رنگ دادن. (ناظم الاطباء). ، مأخوذ ازتازی. تغییرپذیر و ناپایدار و بی قرار و بی ثبات. (ناظم الاطباء). - متلون المزاج، متلون مزاج. بی قرار و بی ثبات و ناپایدار. (ناظم الاطباء). آن که هر لحظه خلق و خوی دیگر دارد از نرمی و درشتی و جز آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، (اصطلاح فن عروض) شعری که در دو وزن از اوزان عروضی خوانده شود. شعری که در دو بحر یا بیشترخوانده میشود. وطواط آرد: این صنعت چنان باشد که شاعر بیتی گوید که آن را به دو وزن یا بیشتر بتوان خواند، مثال از تازی: انما الدنیا فداء داره وبنو الدنیا فداء اسرته. اگر لفظ ’فدا’ بفتح فاخوانی مقصور در هر دو مصراع بیت از بحر مدید باشد. و تقطیعش چنین بود: فاعلاتن فاعلن فاعلن. و اگر لفظفدا را بکسر فاخوانی ممدود بیت از بحر رمل بود و تقطیعش چنین باشد: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن. مثال ازپارسی: ای بت سنگین دل سیمین قفا ای لب تو رحمت و غمزه بلا. در این بیت اگر ’س’ سنگین و ’س’ سیمین و ’ت’ تو و ’غ’ غمزه را مخفف خوانی بیت از بحر سریع باشد، و تقطیعش چنین بود: مفتعلن مفتعلن فاعلن. و اگر این چهار را مشدد خوانی بیت از بحر رمل باشد، و تقطیعش چنین بود: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن. و احمد منشوری مختصری ساخته است و آن را خورشیدی شرح کرده ونامش ’کنزالغرائب’، جملۀ آن از این ابیات متلون است. در آنجا بیتی آورده است که به سی و اند وزن بتوان خواند اما این موضع را این قدر تمامست. (حدائق السحر فی دقائق الشعر ص 54- 55)
آن که بر یک روش و یک خوی نپاید و قرار نگیرد. (منتهی الارب). کسی که بر یک خلق نپاید و عباره الاساس: ’رجل متلون یعنی مرد مختلف الاخلاق’. (از اقرب الموارد). آن که بر یک روش و خوی نپاید و قرار نگیرد. (ناظم الاطباء). آن که بر یک خو نباشد. بلهوس. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : علامت کژی باطن او آن است که متلون و متغیر پیش آید. (کلیله و دمنه) ، رنگ به رنگ شونده. (غیاث) (آنندراج). رنگارنگ. گوناگون. (ناظم الاطباء). - متلون شدن، مبدل شدن و تغییر رنگ دادن. (ناظم الاطباء). ، مأخوذ ازتازی. تغییرپذیر و ناپایدار و بی قرار و بی ثبات. (ناظم الاطباء). - متلون المزاج، متلون مزاج. بی قرار و بی ثبات و ناپایدار. (ناظم الاطباء). آن که هر لحظه خلق و خوی دیگر دارد از نرمی و درشتی و جز آن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ، (اصطلاح فن عروض) شعری که در دو وزن از اوزان عروضی خوانده شود. شعری که در دو بحر یا بیشترخوانده میشود. وطواط آرد: این صنعت چنان باشد که شاعر بیتی گوید که آن را به دو وزن یا بیشتر بتوان خواند، مثال از تازی: انما الدنیا فداء داره وبنو الدنیا فداء اسرته. اگر لفظ ’فدا’ بفتح فاخوانی مقصور در هر دو مصراع بیت از بحر مدید باشد. و تقطیعش چنین بود: فاعلاتن فاعلن فاعلن. و اگر لفظفدا را بکسر فاخوانی ممدود بیت از بحر رمل بود و تقطیعش چنین باشد: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن. مثال ازپارسی: ای بت سنگین دل سیمین قفا ای لب تو رحمت و غمزه بلا. در این بیت اگر ’س’ سنگین و ’س’ سیمین و ’ت’ تو و ’غ’ غمزه را مخفف خوانی بیت از بحر سریع باشد، و تقطیعش چنین بود: مفتعلن مفتعلن فاعلن. و اگر این چهار را مشدد خوانی بیت از بحر رمل باشد، و تقطیعش چنین بود: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن. و احمد منشوری مختصری ساخته است و آن را خورشیدی شرح کرده ونامش ’کنزالغرائب’، جملۀ آن از این ابیات متلون است. در آنجا بیتی آورده است که به سی و اند وزن بتوان خواند اما این موضع را این قدر تمامست. (حدائق السحر فی دقائق الشعر ص 54- 55)
جمع کرده و فراهم آورده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون) ، شامل شده و مشمول. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، حلقه شده و مدور. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تحوی شود
جمع کرده و فراهم آورده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از فرهنگ جانسون) ، شامل شده و مشمول. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، حلقه شده و مدور. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تحوی شود
ثور متلول، گاو استوارخلقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد). گاو فربه استوارخلقت. (ناظم الاطباء)، نعت است از تل (ت ل ل) . یقال تله للجبین کما یقال کبه لوجهه. (منتهی الارب). بر زمین زننده کسی را یا بر گردن و روی افکننده. (آنندراج). به روی افکنده. (ناظم الاطباء)
ثور متلول، گاو استوارخلقت. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد). گاو فربه استوارخلقت. (ناظم الاطباء)، نعت است از تل (ت َ ل ل) . یقال تله للجبین کما یقال کبه لوجهه. (منتهی الارب). بر زمین زننده کسی را یا بر گردن و روی افکننده. (آنندراج). به روی افکنده. (ناظم الاطباء)
مولوی در فارسی: دستار سوفیان کلاه درویشان خداوندی منسوب به مولی، عنوانی است برای شیوخ تصوف و ملایان و علمای روحانی. یا عمامه (دستار) مولوی. عمامه ای (دستاری) که مشایخ بر سر گذارند: (ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد کاشفته گشت طره و دستار مولوی) (حافظ. 346) یا کلاه مولوی. کلاه نمدی بلندی که گذارند: بر سر گذارند
مولوی در فارسی: دستار سوفیان کلاه درویشان خداوندی منسوب به مولی، عنوانی است برای شیوخ تصوف و ملایان و علمای روحانی. یا عمامه (دستار) مولوی. عمامه ای (دستاری) که مشایخ بر سر گذارند: (ساقی مگر وظیفه حافظ زیاده داد کاشفته گشت طره و دستار مولوی) (حافظ. 346) یا کلاه مولوی. کلاه نمدی بلندی که گذارند: بر سر گذارند
کار گزار، جادنگو (متولی وقف)، سر پرست برمک، کیشمند دینکار پیشنماز کسی که اداره امور موسسه یا کاری را بعهده گرفته، آنکه اداره امور بقعه ای از بقاع متبرکه را بعهده دارد، سرپرست املاک موقوفه: ... مدرسان و شیخ الاسلامان و پیش نمازان و قضاه و متولیان... توضیح کسی است که بر حسب صفات و مشخصاتی که واقف در وقف نامه ذکر کرده است در هر عصر و زمانی باداره امور وقف موافق نظر واقف می پردازد. معمولا حق الزحمه وی در وقف نامه ها یک عشر از درآمد موقوفه است. عمل و سمت متولی در اداره موقوفه بنام تولیت خوانده میشود. معمولا واقفان تا خود زنده هستند متولی موقوفه نیز میباشند. در اکثر وقف نامه ها تولیت در اعقاب و فرزندان واقف نسلی پس از نسل دیگر معین میگردد. در بعضی وقف نامه ها نیز از همان آغاز امر بواسطه اینکه واقف فرزندی نداشته و یا از فرزندان خود ناراضی بوده است تولیت در غیر اولاد و خاندان واقف قرار داده شده است. در بعض دیگر از موقوفات مهم نیز برای اینکه کسانی نتوانند بملک موقوفه تجاوز کنند تولیت بسلطان وقت تفویض شده است از قبیل قسمت اعظم موقوفات آستان قدس رضوی و موقوفات مدرسه سپهسالار ناصری در تهران. یا متولی منصوب یا متصدی. اگر موقوفه ای مجهول التولیه باشد کسی که قبل از وضع قانون اوقاف از طرف حاکم شرع معین میشد و پس از اجرای قانون اوقاف از طرف اداره کل (سازمان) اوقاف برای اداره موقوفه انتخاب میگردد بنام متولی منصوب یا متصدی خوانده میشود. یا متولی منصوص. کسی است که در وقف نامه نام او برده شده و یا صفات و مشخصاتی برای متولی ذکر شده که با فرد معینی منطبق گردد از قبیل: ارشد اکبر اعلم اتقی و اورع اولاد یا اعلم علمای محل و یا پیشنماز مسجد جامع و نظایر آنها
کار گزار، جادنگو (متولی وقف)، سر پرست برمک، کیشمند دینکار پیشنماز کسی که اداره امور موسسه یا کاری را بعهده گرفته، آنکه اداره امور بقعه ای از بقاع متبرکه را بعهده دارد، سرپرست املاک موقوفه: ... مدرسان و شیخ الاسلامان و پیش نمازان و قضاه و متولیان... توضیح کسی است که بر حسب صفات و مشخصاتی که واقف در وقف نامه ذکر کرده است در هر عصر و زمانی باداره امور وقف موافق نظر واقف می پردازد. معمولا حق الزحمه وی در وقف نامه ها یک عشر از درآمد موقوفه است. عمل و سمت متولی در اداره موقوفه بنام تولیت خوانده میشود. معمولا واقفان تا خود زنده هستند متولی موقوفه نیز میباشند. در اکثر وقف نامه ها تولیت در اعقاب و فرزندان واقف نسلی پس از نسل دیگر معین میگردد. در بعضی وقف نامه ها نیز از همان آغاز امر بواسطه اینکه واقف فرزندی نداشته و یا از فرزندان خود ناراضی بوده است تولیت در غیر اولاد و خاندان واقف قرار داده شده است. در بعض دیگر از موقوفات مهم نیز برای اینکه کسانی نتوانند بملک موقوفه تجاوز کنند تولیت بسلطان وقت تفویض شده است از قبیل قسمت اعظم موقوفات آستان قدس رضوی و موقوفات مدرسه سپهسالار ناصری در تهران. یا متولی منصوب یا متصدی. اگر موقوفه ای مجهول التولیه باشد کسی که قبل از وضع قانون اوقاف از طرف حاکم شرع معین میشد و پس از اجرای قانون اوقاف از طرف اداره کل (سازمان) اوقاف برای اداره موقوفه انتخاب میگردد بنام متولی منصوب یا متصدی خوانده میشود. یا متولی منصوص. کسی است که در وقف نامه نام او برده شده و یا صفات و مشخصاتی برای متولی ذکر شده که با فرد معینی منطبق گردد از قبیل: ارشد اکبر اعلم اتقی و اورع اولاد یا اعلم علمای محل و یا پیشنماز مسجد جامع و نظایر آنها