جدول جو
جدول جو

معنی متلسنه - جستجوی لغت در جدول جو

متلسنه
(مُ تَ لَسْ سِ نَ)
شتران رها کرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، ماده شتری که کرۀ دیگری را بجای کرۀ خود میگیرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متوسطه
تصویر متوسطه
مقطع تحصیلی پس از دورۀ راهنمایی و پیش از پیش دانشگاهی یا دانشگاه
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ لَوْ وِ نَ)
مؤنث متلون. رجوع به متلون شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَنْ نِهْ)
خبزمتسنه، نان کره بسته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، برگردیده و تباه و سال زده مثل خرما و جز آن. (آنندراج). متغیر و فرسوده و پوسیده. (ناظم الاطباء) ، پیر بسیارسال و پیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسنه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَسْ سِ)
فصیل عاریت داده جهت دوشیدن ناقۀ غیری. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کره شتر عاریت داده شده جهت دوشیدن ماده شتر دیگری. (ناظم الاطباء) ، شعله دار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تلسن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ لَسْ سَ نَ)
ملسن. (منتهی الارب). نعل باریک و لطیف همچون زبان. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). از نعال چنان است که از طول و لطافت همانند زبان باشد. (از محیط المحیط). و رجوع به ملسن معنی دوم شود، امراءه ملسنهالقدمین، زن باریک درازپای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، گیاهی است. (از محیط المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متلمذه
تصویر متلمذه
مونث متلمذ جمع متلمذات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متنسکه
تصویر متنسکه
مونث متنسک جمع متنسکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمکنه
تصویر متمکنه
مونث متمکن جمع متمکنات
فرهنگ لغت هوشیار
متمدنه در فارسی مونث متمدن: شهریگر شار مانی مونث متمدن: ممالک متمدنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختلسه
تصویر مختلسه
مونث مختلس. مونث مختلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلذذه
تصویر متلذذه
مونث متلذذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوسله
تصویر متوسله
مونث متوسل جمع متوسلات
فرهنگ لغت هوشیار
متوسطه در فارسی مونث متوسط: میانه میانجی مونث متوسط جمع متوسطات. یا مدرسه متوسطه دبیرستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متضمنه
تصویر متضمنه
مونث متضمن
فرهنگ لغت هوشیار
مونث مستحسن: اصفهانیان پیشکش و پا انداز لایق کشیده خدمات مستحسنه بجای آوردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعینه
تصویر متعینه
مونث متعین
فرهنگ لغت هوشیار
متکونه در فارسی مونث متکون: هست شونده هستی یاب مونث متکون جمع متکونات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسلسله
تصویر متسلسله
مونث متسلسل و رشته زنجیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلونه
تصویر متلونه
مونث متلون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متاسیه
تصویر متاسیه
مونث متاسی
فرهنگ لغت هوشیار
متاسفه در فارسی مونث متاسف: افسوسمند دریغا گوی اندوهزده مونث متاسف جمع متاسفات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبسمه
تصویر متبسمه
مونث متبسم جمع متبسمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحصنه
تصویر متحصنه
مونث متحصن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحسره
تصویر متحسره
مونث متحسر جمع متحسرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجسمه
تصویر متجسمه
مونث متجسم جمع متجسمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجسسه
تصویر متجسسه
مونث متجسس جمع متجسسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجسده
تصویر متجسده
مونث متجسد جمع متجسدات
فرهنگ لغت هوشیار
متبینه در فارسی مونث متبین پیدا هویدا، آشکار مونث متبین جمع متبینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترسله
تصویر مترسله
مونث مترسل جمع مترسلات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدینه
تصویر متدینه
متدینه در فارسی مونث متدین: دیندار مونث متدین جمع متدینات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
Obtrusively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
intrusivamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
aufdringlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مخلانه
تصویر مخلانه
natrętnie
دیکشنری فارسی به لهستانی