جدول جو
جدول جو

معنی متلتخ - جستجوی لغت در جدول جو

متلتخ
(مُ تَ لَتْ تِ)
آلوده شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آلوده و ناپاک. (ناظم الاطباء). متلطخ. رجوع به تلتخ و مطلتخ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ لَمْ مِ)
سخن زشت آورنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تلمخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَطْ طِ)
آلوده. (غیاث) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آلوده شونده و آلوده. (آنندراج). ناپاک و آلوده و چرکین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تلطخ و متلتخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَتْ تِ)
به دشت درآینده، آن که از سر وی شپش جویند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، به غالیه و بوی خوش مالیده. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(تَ جَوْ وُ)
آلوده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تلطخ. (اقرب الموارد). رجوع به تلطخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَخ خ)
شوریده عقل. ملطخ. (مهذب الاسماء) : سکران ملتخ، نیک مست و درهم شده عقل بیهوش. و عامه ملطخ ّ گویند و آن نادرست است. (از منتهی الارب). نیک مست و درهم شده عقل و بیهوش. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، درهم پیچیده. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا