- متقوم
- باز دارنده، سخن آموزنده راست شونده، گرانبها راست شونده قوام گیرنده، قیمتی گرانبها: تا این غایت (قریب) بصد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم ازدیههای معظم و مزارع مغل... بمجرد شبهتی که در نقل ملک آن باز نمودند بمدعیان (آن) باز فرموده است
معنی متقوم - جستجوی لغت در جدول جو
- متقوم ((مُ تَ قّ وِّ))
- راست شونده، قوام گیرنده، در فارسی قیمتی، گران بها
- متقوم
- قیمتی، گران بها
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پراکنده، متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
مقابل متاخّر، کسی که در زمان پیشین زندگی می کرده است، در فلسفه دارای تقدم، پیشین، پیشی گیرنده، پیش افتاده
کمانی کمانه ای
زخم ریمناک
خورش سازنده
پوست بر کنده
پراکنده
پیش آینده، سابق، گذشته، پیشتر
ایستاده شونده بعضی برای بعضی در حرب
توانا و قادر
درنگ کننده
خط دار، مکتوب، نگارش یافته
بیمار
نوشته شده، خط دار
راست شدن
آنکه کجی چیزی را راست کند، راست کننده، قیمت کننده، ارزیاب
قیمت کننده، بها گذار، نرخ دهنده
آن که کجی چیزی را راست کند، ارزیاب، قیمت کننده
راست شده