جدول جو
جدول جو

معنی متقن - جستجوی لغت در جدول جو

متقن
محکم، استوار
تصویری از متقن
تصویر متقن
فرهنگ فارسی عمید
متقن(مُ قَ)
استوار و محکم. (غیاث) (آنندراج). استوار. مبرم. متین. رزین. محکم. مستحکم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
یگانه گشته از اهل زمانه
به الفاظ متین و رای متقن.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
متقن(مُ قِ)
آن که استوار و محکم کند کار را. (آنندراج). محکم کننده. استوارکننده. (فرهنگ فارسی معین). کسی که به لیاقت و شایستگی مباشرت مینماید کاری را. (ناظم الاطباء) ، آن که بدرستی و استواری چیزی را میسازد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
متقن(مُتْ تَ قِ)
بیگمان داننده. (آنندراج). بی شبهه و بیگمان ویقین و دانسته. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
متقن
استوار و محکم، متین
تصویری از متقن
تصویر متقن
فرهنگ لغت هوشیار
متقن((مُ تْ قِ))
محکم کننده، استوارکننده
تصویری از متقن
تصویر متقن
فرهنگ فارسی معین
متقن
استوار گردیده، محکم شده، محکم، استوار
تصویری از متقن
تصویر متقن
فرهنگ فارسی معین
متقن
استوار، مثبت، محرز، محکم، مستند
متضاد: غیرمتقن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متین
تصویر متین
(پسرانه)
دارای پختگی، خردمندی و وقار، استوار، محکم، از نامهای خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از متقی
تصویر متقی
باتقوا، پرهیزگار، پارسا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متون
تصویر متون
متن ها، پشت ها، درون چیزی ها، نوشته ها، مکتوب ها، مقابل حاشیه ها، بخشهای اصلی یک نوشته یا صفحه، جمع واژۀ متن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متیقن
تصویر متیقن
به یقین دانسته شده، بی گمان دانسته، محقّق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متین
تصویر متین
دارای متانت، محکم، ثابت، استوار، پابرجا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متان
تصویر متان
گازی بی رنگ، بی بو، بی طعم، سبک تر از هوا و قابل احتراق که با شعلۀ زرد در هوا می سوزد و در مرداب، فاضلاب و معادن زغال سنگ یافت می شود، گاز مرداب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موقن
تصویر موقن
یقین دارنده، یقین کننده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ قَنْ نِ)
شکارجوینده و شکارکننده. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقنص شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَنْ نِ)
آفتاب فروشونده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَنْ نِ)
صیاد و صید جوینده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقنز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَنْ نِ)
خود را پوشنده به جامه. (از منتهی الارب). قناع پوشیده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ نَ)
مؤنث متقن. رجوع به متقن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متقی
تصویر متقی
پرهیزکار، مومن و نماز گزار
فرهنگ لغت هوشیار
شاشبند، گرد آینده، خونبار بیماری که بحبس بول دچار شود، بیماری که برای بهبود از بند شدن بول حقنه گیرد، نسجی که در آن خون زیاد جمع شده باشد نسجی که خون بیشتری در آن مانده باشد و در نتیجه دچار ازدیاد حجم شده باشد، جمع شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متون
تصویر متون
جمع متن، نسک ها دیپ ها جمع متن: متون ادبی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملقن
تصویر ملقن
تلقین کننده، سخن بزبان نهنده
فرهنگ لغت هوشیار
بی گمان بی گمان داننده، دریافته آگاه گشته بیقین دانسته بی گمان دانسته، یقین بی شبهه. یا قدر متیقن. مقداری که بر آن یقین باشد آنچه بیقین در تمام مفاهیم و اقوال و عقاید مختلف وجود دارد قدر مسلم (چنانکه در مورد مشکوک بودن حکمی نسبت بموضوعی میان حرمت و وجوب وجود حکم نسبت بان موضوع قدر متیقن است ولی وجوب یا حرمت آن مورد شک و خلاف است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقن
تصویر موقن
یقین دارنده و پندارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متین
تصویر متین
پابرجا، ثابت و استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متلقن
تصویر متلقن
دریابنده فرا گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متقی، شاهندگان پارسایان جمع متقی در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدن
تصویر متدن
تر کننده، تر نهنده، تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبن
تصویر متبن
کاهدان
فرهنگ لغت هوشیار
گازی است بی بو و بی رنگ و قابل نفوذتر و سبکتر از هوا که اولین ترکیب سلسله هیدروکربورهای اشباع شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقنه
تصویر متقنه
متقنه در فارسی مونث متقن: استوار مونث متقن. مونث متقن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متین
تصویر متین
((مَ))
محکم، استوار، سخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متین
تصویر متین
هشیوار
فرهنگ واژه فارسی سره