جدول جو
جدول جو

معنی متقفز - جستجوی لغت در جدول جو

متقفز(مُ تَ قَفْ فِ)
زنی که دست و پا را به حنا نگارین کند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رنگین شده به حنا. (ناظم الاطباء) ، قفاز پوشیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تقفزشود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ وَفْ فِ)
مرد غلطان بر بستر که خوابش نبرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَحْ حِ)
سخن درشت و زشت بر زبان راننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سخن رانندۀ درشت و سخت و زشت. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقحز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَنْ نِ)
صیاد و صید جوینده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقنز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَفْ فی)
پیروی نماینده و در پی کسی رونده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقفی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَفْ فِ)
رجل متقفل الیدین، مرد زفت ناکس. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَفْ فِ)
ترنجیده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ورترنجیده. (ناظم الاطباء). رجوع به تقفع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَفْ فِ)
مستعد و نیک آمادۀ برکار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَفْ فِ)
برجهنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقفس شود، رقص کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَفْ فِ)
در پی رونده و پیروی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیرو و پیروی کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَ فِ)
برروی درافتاده. (ناظم الاطباء). متکبب (م ت ک ب ب ) . یقال: غصن متقعفز و شجره متقعفزه. (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَزْ زِ)
نیک پاک از آلایش و از ریم و چرک. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقزز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
به حنا نگارین کردن زن دست و پای را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، قفاز پوشیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). و قفاز بر وزن رمان نوعی از غلاف دست پر از پنبه که زنان در سرما پوشند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَفْ فَ)
فرس مقفز، اسب اقفز. (منتهی الارب) (آنندراج). اسبی که دستش تا آرنج سپید باشد. (ناظم الاطباء). اسبی که سفیدی دستهایش تا آرنج برسد اما پاهایش سفید نباشد. (از اقرب الموارد). و رجوع به اقفر شود، مرد پایتابه دار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متقفی
تصویر متقفی
دنباله رو
فرهنگ لغت هوشیار