جدول جو
جدول جو

معنی متقعط - جستجوی لغت در جدول جو

متقعط(مُ تَ قَعْ عِ)
مرد سخت درپیچان و مرغول موی، سختی کننده در امور. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ قَسْ سِ)
برابر قسمت نماینده چیزی را در خود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مشغول به برابرقسمت کردن. (ناظم الاطباء) ، بخش گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به تقسط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَعْ عِ)
سختی کننده در تقاضای وام. (ناظم الاطباء). رجوع به تقعیط معنی آخر شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
برطرف شدن ابر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عِ)
عمامه بندنده بی درآوردن آن زیر زنخ. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقتعاط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ عِ)
آنکه دارای مویهای مرغول باشد، مرد مواظب و ملازم کار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَرْ رِ)
با گوشواره شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زینت شده با گوشواره. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَشْ شِ)
هوائی که بی ابر گردد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آسمان صاف و بی ابر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقشط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَطْ طِ)
پاره پاره و بخش بخش گردیده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پاره پاره و بخش بخش گردیده. (ناظم الاطباء) ، شراب آمیخته با آب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تقطع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَعْ عِ)
ترک دهنده کاری را و بنشیننده از آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عاجز و ناتوان از کردن کاری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَعْ عِ)
آن که دور شود در سخن. (محمود بن عمر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). متعمق. (یادداشت ایضاً) ، از اقصای دهن سخن گوینده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، چاه عمیق. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَعْ عِ)
چیزی که از جای رود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). جنبنده و حرکت کرده از جای خود. (ناظم الاطباء) ، دیوار ازبن افتاده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کوه لغزنده و روی ریخته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تقعف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَفْ فِ)
مستعد و نیک آمادۀ برکار. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَعْ عِ)
برافتاده موی از بیماری. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کچل شده از بیماری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تمعط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَعْ عَ)
بار برداشته شده بر ستور. (منتهی الارب) (آنندراج). بار گذاشته شده بر پشت ستور. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متقطع
تصویر متقطع
پاره پاره و بخش بخش گردیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقعط
تصویر مقعط
دستار
فرهنگ لغت هوشیار