جدول جو
جدول جو

معنی متقسم - جستجوی لغت در جدول جو

متقسم
پراکنده، متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
تصویری از متقسم
تصویر متقسم
فرهنگ فارسی عمید
متقسم
پراکنده
تصویری از متقسم
تصویر متقسم
فرهنگ لغت هوشیار
متقسم
((مُ تَ قَ سِّ))
پراکنده شونده، پراکنده
تصویری از متقسم
تصویر متقسم
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متبسم
تصویر متبسم
دارای تبسم و لبخند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منقسم
تصویر منقسم
قسمت شده، بخش بخش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقدم
تصویر متقدم
مقابل متاخّر، کسی که در زمان پیشین زندگی می کرده است، در فلسفه دارای تقدم، پیشین، پیشی گیرنده، پیش افتاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متبسم
تصویر متبسم
آهسته خنده کننده، تبسم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
کرپمند (کرپ جسم)، مهین کار، بر شونده جسم گیرنده، تناور، آنکه بر کاری و عملی بزرگ شود جمع متجسمین
فرهنگ لغت هوشیار
باز دارنده، سخن آموزنده راست شونده، گرانبها راست شونده قوام گیرنده، قیمتی گرانبها: تا این غایت (قریب) بصد هزار دینار املاک نفیس و اسباب متقوم ازدیههای معظم و مزارع مغل... بمجرد شبهتی که در نقل ملک آن باز نمودند بمدعیان (آن) باز فرموده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقدم
تصویر متقدم
پیش آینده، سابق، گذشته، پیشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقاسم
تصویر متقاسم
هم سوگند، همداراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترسم
تصویر مترسم
نویسنده و رسم کننده و صاحب رسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منقسم
تصویر منقسم
بخشار بخش شونده تقسیم شونده بخش بخش شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقوم
تصویر متقوم
((مُ تَ قّ وِّ))
راست شونده، قوام گیرنده، در فارسی قیمتی، گران بها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متقدم
تصویر متقدم
((مُ تَ قَ دِّ))
پیشی گیرنده، دارای تقدم، زمان پیشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متجسم
تصویر متجسم
((مُ تَ جَ سِّ))
جسم گیرنده، تناور، آن که بر کاری و عملی بزرگ شود، جمع متجسمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متبسم
تصویر متبسم
((مُ تَ بَ سِّ))
خندان، خنده رو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منقسم
تصویر منقسم
((مُ قَ س))
بخش بخش شده، قسمت شده
فرهنگ فارسی معین
کسی که آداب وروسم چیزی را رعایت می کند ولی از حقیقت آن آگاه نیست یا به آن توجه نمی کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقوم
تصویر متقوم
قیمتی، گران بها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقسم
تصویر تقسم
پراکنده شدن و پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
تقسیم شده، بخش بخش شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
قسمت کننده، بخش بخش کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تقسم
تصویر تقسم
پراکنده و پریشان شدن، پراکنده ساختن، پراکندگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
جای تقسیم و قسمت قسمت کننده، بخش و تقسیم کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقسم
تصویر تقسم
((تَ قَ سُّ))
پراکنده گشتن، پراکنده کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
((مُ قَ سِّ))
تقسیم کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
((مُ س))
سوگند خورنده، قسم خورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
((مَ س))
قسمت، جای قسمت، جمع مقاسم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
((مُ سَ))
سوگند خورده، جای سوگند، سوگند، قسم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقسم
تصویر مقسم
جای قسمت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقسم خاطر
تصویر متقسم خاطر
پریشان پریشان دل پراکنده فکر پریشان خاطر
فرهنگ لغت هوشیار