جدول جو
جدول جو

معنی متقتر - جستجوی لغت در جدول جو

متقتر
(مُ تَ قَتْ تِ)
آماده شونده کارزار را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سلاح پوشیدۀ آمادۀ کارزار. (ناظم الاطباء) ، خشمناک و غضبناک. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقتر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ قَعْ عِ)
آن که دور شود در سخن. (محمود بن عمر، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). متعمق. (یادداشت ایضاً) ، از اقصای دهن سخن گوینده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، چاه عمیق. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تِرر)
به آب خنک غسل آرنده، گیرندۀ قراره از بن دیگ و قراره به معنی شوربا یا ریزه های دیگ افزار و مانندآن که در تک دیگ بماند و بچسبد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اقترار شود
لغت نامه دهخدا
(مُ قَتْ تَ)
کباء مقتر، چوب بخور، بخور کرده شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَتْ تِ)
مرد تنگ گیرندۀ نفقه بر عیال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه بر نفقه خواران خود تنگ گیرد. مقتر. حظل. حظّال. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خشم گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خشمگین شدن و تنفش. (از اقرب الموارد) ، دم برزدن، آماده شدن کارزار را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آمادۀ جنگ شدن، مانند تقطر. (از اقرب الموارد) ، فریب دادن کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در قتره پنهان شدن فریب دادن صید را، مهیا شدن کاری را. (از اقرب الموارد) ، یکسو شدن از کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، کناره گزیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَذْ ذِ)
رجل متقذر، مرد پلید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). مرد پلید و دارای لباس چرکین، کراهت دارنده، پرهیز کننده از کسی که وی را پلید میشمارند، کسی که نفرت میکند از چرکینی و ناپاکی و پلیدی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَرْ رِ)
برقرار و قرار گرفته و ثابت شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَشْ شِ)
درخت پوست باز شده و پوست کنده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقشر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَطْ طِ)
آن که آماده شود کارزار را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آمادۀ کارزار. (ناظم الاطباء) ، خوشبوی مالیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خوشبوی شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تقطر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَفْ فِ)
در پی رونده و پیروی نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیرو و پیروی کننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَتْ تِ)
پراکنده ذهن از خوردن شیر و مانند آن. (آنندراج). مست و بیهوش و مسترخی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تختر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَمْ مِ)
غالب آینده در قمار. (آنندراج). غالب شونده در قمار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به ماهتاب بیرون شونده. (آنندراج). سیرکننده و تفرج کننده در ماهتاب. (ناظم الاطباء). به ماهتاب بیرون آینده و صید جوینده در شب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). رجوع به تقمر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَوْ وِ)
مار پیچنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مار پیچیده و حلقه شده. (ناظم الاطباء) ، گذشته شده بیشتر از شب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تقور شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قارر)
قرار و ثبات ورزنده و آرمنده. (آنندراج). همدیگر را فراگیرنده و ساکن شونده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِ)
با سرعت و شتاب. (منتهی الارب) (از محیطالمحیط) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَتْ تِ)
شرمگین و باحیا و ملایم. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آمده برای حاجت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقتل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَدْ دِ)
اندازه کرده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تقدیر شده. (ناظم الاطباء) ، آماده و حاضر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقدر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ تْ تِ)
نادان. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تهتر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَتْ تِ)
سخت پی و گردن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گردن سخت گردیده و پی سخت گردیده. (ناظم الاطباء). و رجوع به توتر شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ سَتْ تِ)
پوشیده شونده و در پرده شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پوشیده و نهفته و حجاب ساخته. (ناظم الاطباء) ، آگاه و خبردار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، کسی که چیزی را دور نگاه می دارد. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تستر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تِ)
تنگ کننده نفقه بر عیال. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آنکه بر اهل و عیال به نفقه شمار کند. آنکه بر نفقه خواران خود تنگ گیرد. حظّال. حظل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به قتر و اقتار شود، درویش. (ترجمان القرآن) (مهذب الاسماء). مرد فقیر و درویش و تنگدست. (ناظم الاطباء) :... علی الموسع قدره و علی المقتر قدره متاعاً بالمعروف حقاً علی المحسنین. (قرآن 236/2) ، پالان و زین نیکو ساخت و نیکو نشست که پشت ستور را ازریش نگاه دارد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا