جدول جو
جدول جو

معنی متقابلاً - جستجوی لغت در جدول جو

متقابلاً
(نِ نِ / نَ دَ)
در مقابل. در برابر: ما هم متقابلاً بشما تبریک میگوئیم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
متقابلاً
((مُ تَ بِ لَ نْ))
در مقابل، درعوض
تصویری از متقابلاً
تصویر متقابلاً
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متقابل
تصویر متقابل
آنچه دو سو داشته باشد، دارای دو طرف، رو به رو، مقابل
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ بِ)
تثنیۀ متقابل. دو چیز رویاروی یکدیگر. و رجوع به تقابل شود، (اصطلاح منطقی) دو امری هستندکه از یک جهت در یک زمان در محل واحد جمع نشوند و یا دو امری میباشند که صادق نباشند بر شی ٔ واحد در حالت واحد در جهت واحده. بالجمله دو امری که با یکدیگرتباین داشته باشند ولو تباین جزئی متقابلانند و امورمتقابله چهار قسم اند و به عبارت دیگر تقابل میان دوامر به یکی از چهار وجه محقق می شود از این قرار: 1-متقابلان به تقابل ایجاب و سلب، یعنی دو امری که یکی سلبی و دیگری ایجابی باشد مانند انسان ولا انسان که نسبت میان وجود و عدم شی ٔ است و اجتماع و ارتفاع آنها نشاید و این تقابل متحقق در ذهن است نه در خارج.
2- متقابلان به تقابل تضاد، و آن دو امری است که هر دو وجودی بوده و تعقل هر یک به قیاس به دیگری نباشد و مابین آن دو غایت بعد و خلاف باشد و اجتماعشان ممکن نبود ولکن ارتفاعشان شاید. مانند تقابل میان سفیدی و سیاهی. 3- متقابلان به تقابل تضایف، و آن دو امرند که وجودی بوده و تعقل هر یک مستلزم تعقل دیگری است: مانند ابوت و بنوت به اعتبار وجود ’اب’ و ’ابن’ در خارج. 4-متقابلان به تقابل عدم و ملکه، و آن چنان است که هرگاه دو امر بنحوی باشند که یکی از آن دو، عدم دیگری باشد در موضوعی که قابل وجود امر معدوم باشد مانند عمی و بصر زیرا عمی ’عدم البصر’ است. در موردی که شأن او بصیر بودن است. رجوع به فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ص 170 و 523 و رجوع به کلمه تقابل و نیز تهافت التهافت ص 542 و درهالتاج ج 3 ص 21 و دستورالعلماء ج 3ص 206 و تعریفات جرجانی و تفسیر مابعدالطبیعه ابن الرشد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ اَ تَ)
مرتجلا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مقتبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ لَ)
مؤنث متقابل: احترامات متقابله. معاملۀ متقابله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نِ کَ دَ)
پیاپی. به طور متتابع (معنی اول). و رجوع به پیاپی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ لَ)
تثنیۀ متقابل در حالت نصبی و جری. رجوع به متقابلان و تقابل و متقابل شود
لغت نامه دهخدا
جمع متقابل، رو به رویان رو در رویان تثنیه متقابل: دو چیز که برابر هم اند، دو امری هستند که از یک جهت در یک زمان و در محل واحد جمع نشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
در پاسخ در مقابل: ما هم متقابلا بشما تبریک میگوییم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقابلات
تصویر تقابلات
جمع تقابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دوسویه، درپاسخ
فرهنگ واژه فارسی سره
درعوض، درمقابل، درمقابله، دوسویانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
بالمثل
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
Reciprocally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
réciproquement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
взаємно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
kwa njia ya ushirikiano
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
reciprocamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
wechselseitig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
wzajemnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
باہمی طور پر
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
อย่างตอบสนองกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
相互に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
wederzijds
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
相互地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
באופן הדדי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
상호적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
karşılıklı olarak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
secara timbal balik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
взаимно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
पारस्परिक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
reciprocamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
recíprocamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
পারস্পরিকভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی