جدول جو
جدول جو

معنی متقابلا - جستجوی لغت در جدول جو

متقابلا
در پاسخ در مقابل: ما هم متقابلا بشما تبریک میگوییم
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
فرهنگ لغت هوشیار
متقابلا
دوسویه، درپاسخ
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
فرهنگ واژه فارسی سره
متقابلا
درعوض، درمقابل، درمقابله، دوسویانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
متقابلا
بالمثل
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به عربی
متقابلا
Reciprocally
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به انگلیسی
متقابلا
réciproquement
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به فرانسوی
متقابلا
reciprocamente
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به پرتغالی
متقابلا
wechselseitig
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به آلمانی
متقابلا
wzajemnie
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به لهستانی
متقابلا
взаимно
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به روسی
متقابلا
взаємно
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به اوکراینی
متقابلا
wederzijds
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به هلندی
متقابلا
recíprocamente
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
متقابلا
reciprocamente
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
متقابلا
पारस्परिक रूप से
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به هندی
متقابلا
باہمی طور پر
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به اردو
متقابلا
อย่างตอบสนองกัน
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به تایلندی
متقابلا
kwa njia ya ushirikiano
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به سواحیلی
متقابلا
相互に
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به ژاپنی
متقابلا
相互地
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به چینی
متقابلا
상호적으로
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به کره ای
متقابلا
karşılıklı olarak
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
متقابلا
secara timbal balik
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
متقابلا
পারস্পরিকভাবে
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به بنگالی
متقابلا
באופן הדדי
تصویری از متقابلا
تصویر متقابلا
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متقابل
تصویر متقابل
آنچه دو سو داشته باشد، دارای دو طرف، رو به رو، مقابل
فرهنگ فارسی عمید
(مُتَ بِ)
نعت است از تقابل. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). با هم روباروی گردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مقابل و روباروی. (ناظم الاطباء). روی بهم دارنده. روبروی یکدیگر. ج، متقابلین: و نزعنا ما فی صدورهم من غل اخواناً علی سرر متقابلین. (قرآن 47/15). علی سرر متقابلین. (قرآن 44/37) ، (در اصطلاح شطرنج) حالت دو شاه در موقعی که روی عرض یا ستون یا قطر متقابل هم قرار گرفته باشند و هیچ حایلی بین آنها نباشد و خانه های میانشان هم فرد باشد. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ لَ)
مؤنث متقابل: احترامات متقابله. معاملۀ متقابله. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(نِ نِ / نَ دَ)
در مقابل. در برابر: ما هم متقابلاً بشما تبریک میگوئیم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بِ)
تثنیۀ متقابل. دو چیز رویاروی یکدیگر. و رجوع به تقابل شود، (اصطلاح منطقی) دو امری هستندکه از یک جهت در یک زمان در محل واحد جمع نشوند و یا دو امری میباشند که صادق نباشند بر شی ٔ واحد در حالت واحد در جهت واحده. بالجمله دو امری که با یکدیگرتباین داشته باشند ولو تباین جزئی متقابلانند و امورمتقابله چهار قسم اند و به عبارت دیگر تقابل میان دوامر به یکی از چهار وجه محقق می شود از این قرار: 1-متقابلان به تقابل ایجاب و سلب، یعنی دو امری که یکی سلبی و دیگری ایجابی باشد مانند انسان ولا انسان که نسبت میان وجود و عدم شی ٔ است و اجتماع و ارتفاع آنها نشاید و این تقابل متحقق در ذهن است نه در خارج.
2- متقابلان به تقابل تضاد، و آن دو امری است که هر دو وجودی بوده و تعقل هر یک به قیاس به دیگری نباشد و مابین آن دو غایت بعد و خلاف باشد و اجتماعشان ممکن نبود ولکن ارتفاعشان شاید. مانند تقابل میان سفیدی و سیاهی. 3- متقابلان به تقابل تضایف، و آن دو امرند که وجودی بوده و تعقل هر یک مستلزم تعقل دیگری است: مانند ابوت و بنوت به اعتبار وجود ’اب’ و ’ابن’ در خارج. 4-متقابلان به تقابل عدم و ملکه، و آن چنان است که هرگاه دو امر بنحوی باشند که یکی از آن دو، عدم دیگری باشد در موضوعی که قابل وجود امر معدوم باشد مانند عمی و بصر زیرا عمی ’عدم البصر’ است. در موردی که شأن او بصیر بودن است. رجوع به فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ص 170 و 523 و رجوع به کلمه تقابل و نیز تهافت التهافت ص 542 و درهالتاج ج 3 ص 21 و دستورالعلماء ج 3ص 206 و تعریفات جرجانی و تفسیر مابعدالطبیعه ابن الرشد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متقابل
تصویر متقابل
با هم رویاروی گردنده، روبروی یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متقابل، رو به رویان رو در رویان تثنیه متقابل: دو چیز که برابر هم اند، دو امری هستند که از یک جهت در یک زمان و در محل واحد جمع نشوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقابل
تصویر متقابل
((مُ تَ بِ))
مقابل، روبروی، دارای تقابل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متقابلاً
تصویر متقابلاً
((مُ تَ بِ لَ نْ))
در مقابل، درعوض
فرهنگ فارسی معین
مقابله به مثل، متقابل
دیکشنری اردو به فارسی