ریش و قرحۀ فراخ شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بیماری مستولی و فراگرفته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفشی شود
ریش و قرحۀ فراخ شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بیماری مستولی و فراگرفته. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفشی شود
فارغ از شغل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پردازنده از کاری و فراغت کننده خود رابجهت کاری. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به تفرغ شود، خالی و تهی. (ناظم الاطباء)
فارغ از شغل. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پردازنده از کاری و فراغت کننده خود رابجهت کاری. (آنندراج) (از منتهی الارب). و رجوع به تفرغ شود، خالی و تهی. (ناظم الاطباء)
جامۀ نیکو پوشیدن با پیری و سفیدمویی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جامۀ درشت پوشیدن. (از اقرب الموارد) ، بسیار شدن سپیدموی. (تاج المصادر بیهقی). افزون و پراگنده گشتن موی سپید در سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، بسیار شدن خون در تن. (تاج المصادر بیهقی). غالب و پریشان گردیدن خون در کسی و رفتن در اندام او. (از اقرب الموارد) ، بمیان هر دو پای دختر درآمدن و دوشیزگی بردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درآمدن در سرای و پوشیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بزیر چیزی فروپوشیدن، کاهلی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فراوان و پراگنده شدن خیر در میان قومی، برآمدن و برنشستن بر چیزی. (از اقرب الموارد)
جامۀ نیکو پوشیدن با پیری و سفیدمویی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، جامۀ درشت پوشیدن. (از اقرب الموارد) ، بسیار شدن سپیدموی. (تاج المصادر بیهقی). افزون و پراگنده گشتن موی سپید در سر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، بسیار شدن خون در تن. (تاج المصادر بیهقی). غالب و پریشان گردیدن خون در کسی و رفتن در اندام او. (از اقرب الموارد) ، بمیان هر دو پای دختر درآمدن و دوشیزگی بردن. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، درآمدن در سرای و پوشیده شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، بزیر چیزی فروپوشیدن، کاهلی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فراوان و پراگنده شدن خیر در میان قومی، برآمدن و برنشستن بر چیزی. (از اقرب الموارد)
آنکه صاحب خود را به مکروه مواجهه نماید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه عنان زند اسب را و قهر کند بر وی. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که لگام اسب را بکشد وبر آن قهر کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
آنکه صاحب خود را به مکروه مواجهه نماید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آنکه عنان زند اسب را و قهر کند بر وی. (منتهی الارب) (آنندراج). کسی که لگام اسب را بکشد وبر آن قهر کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)