جدول جو
جدول جو

معنی متعکش - جستجوی لغت در جدول جو

متعکش
(مُ تَ عَکْ کِ)
موی پیچیده گردنده و بر هم نشیننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). موی تافته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعکش شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متعطش
تصویر متعطش
بسیار تشنه، دارای عطش شدید
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ عَکْ کِ)
شکم که نوردناک گردد. (آنندراج). شکم چین دار از فربهی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعکن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَکْ کِ)
خود را بند کننده و بازدارنده. (منتهی الارب). کسی که خود را باز میدارد. (ناظم الاطباء) ، موی تافته و تابداده، بندۀ فدوی شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَکْ کِ)
پیچیده و دشوار و مشوش و کارهای درهم. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعکظ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَکْ کِ)
به رفتار مار رونده. (آنندراج). خزنده مانند مار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعکس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَکْکِ)
تکیه کننده بر چوب دستی آهن دار. (آنندراج). کسی که بر عکازه تکیه کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعکز شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَکْ کِ)
ناراحت و اندوه ناک. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعکب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَطْ طِ)
تشنه نماینده به تکلف. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که تشنگی را بهانه می کند. (ناظم الاطباء) ، سخت تشنۀ آب. آرزومند و مشتاق آب:
چند خواهی چو من برین لب چاه
متعطش به آب حیوانش.
سعدی.
و رجوع به تعطش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَعَرْ رِ)
پاینده و ثابت ورزنده به جائی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پایدار وساکن و مقیم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعرش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَیْ یِ)
آن که او را اندک کفاف باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). آن که وی را کفاف اندک بود. (ناظم الاطباء) ، آن که به تکلف اسباب معیشت فراهم کند و آن که طلب معیشت کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعیش شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دشوار گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فراهم آوردن تننده پایهای خود را جهت بافتن تارها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با هم درآمده و درکشیده شده چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پیچیده گردیدن موی و بر هم نشستن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متعطش
تصویر متعطش
تشنه نما آنکه خود را بتکلف تشنه نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعرش
تصویر متعرش
پاینده استوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعکش
تصویر تعکش
دشوار گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار