جدول جو
جدول جو

معنی متعهت - جستجوی لغت در جدول جو

متعهت
(مُتَ عَهَْ هَِ)
رجل متعهت، مرد دل شده و بی عقل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متعهد
تصویر متعهد
دارای عهد و پیمان برای انجام وظیفه، کسی که امری را عهده دار شود، دارای تعهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعنت
تصویر متعنت
آنکه طعنه می زند، عیب جو
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ عَنْ نِ)
طلبکارخواری کسی. یقال جأه متعنتاً، ای طالباً زلته . (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سهو و خطای کسی جوینده و عیب گیرنده. (آنندراج) (غیاث). آن که خواهان خواری و ذلت کسی باشد. (ناظم الاطباء) : و ترا همچنین فضل است و دیانت و تقوا و امانت اما متعنتان در کمین اند و مدعیان گوشه نشین، اگر آنچه حسن سیرت تست به خلاف آن تقریر کنند. (گلستان کلیات سعدی چ مصفا ص 23). و متعنتان راکه اشاره به کشتن او همی کردند گفت... (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَهَْهَِ)
تیمار دارنده. (ناظم الاطباء) ، پیوسته مشغول به یک کار و مواظب در کار. (ناظم الاطباء) ، هم عهد و عهد گیرنده و ضامن. ج، متعهدین. (ناظم الاطباء). آن که عهد و پیمان بندد و اجرای کاری رابعهده گیرد تا انجام دهد: بندۀ درگاه متعهد جمیع امور آن عالی جاهان و لشکریان و سپاهیان میشود. (مجمل التواریخ گلستانه ص 201).
- متعهد شدن، پیمان کردن. پیمان بستن. تعهد کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَتْ تِ)
استقرار نگیرنده بر سخن خود و نرونده بر آن. (آنندراج). نااستوار وناپایدار و بی قرار برسخن خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعتت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَتْ تِهْ)
خویشتن را نادان نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خویشتن را نادان و یا دیوانه نمایاند و پریشان و شوریده و محروم از عقل. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعته شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَنْ نَ)
کسی که در خواری و ذلت درآمده باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعنت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
کسی که عهد وپیمان ببندد
فرهنگ لغت هوشیار
آکجوی نکوهنده جوینده سهو و خطای دیگری عیب گیرنده سرزنش کننده: ... تا هر نا محرم نا اهلی با سرار قدم بینانگردد و دست هر متعنتی بدریافت آن نرسد جمع متعنتین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
((مُ تَ عَ هِّ))
ضامن، برعهده گیرنده، دارای حس مسئولیت در برابر ادای وظیفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعنت
تصویر متعنت
((مُ تَ عَ نِّ))
آزاررسان، آزار دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
پایبند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
ملتزمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
Committed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
engagé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
מחויב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
پر عزم
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
มุ่งมั่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
kujitolea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
約束された
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
承诺的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
헌신적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
comprometido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
berkomitmen
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
প্রতিশ্রুতিবদ্ধ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
प्रतिबद्ध
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
comprometido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
toegewijd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
відданий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
преданный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
zaangażowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
engagiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
impegnato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی