جدول جو
جدول جو

معنی متعه - جستجوی لغت در جدول جو

متعه
صیغه، نکاح موقت، زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید، زن غیر دائمی، زن موقتی، متعه، در دستور زبان علوم ادبی هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود مثلاً صیغۀ مفرد، صیغۀ تثنیه، صیغۀ جمع، در فقه و حقوق عبارتی که هنگام معامله و خرید و فروش و عقد نکاح بر زبان جاری می کنند و دلیل بر رضای طرفین است، نوع، هیئت، اصل، ریخت، شکل، عنوان
تصویری از متعه
تصویر متعه
فرهنگ فارسی عمید
متعه(مُ عَ /عِ)
از متعه عربی، صیغه و نکاح موقتی ضد عقدی. (از ناظم الاطباء). و رجوع به متعه شود
لغت نامه دهخدا
متعه(مُ عَ / مِ عَ)
برخورداری، اسم است تمتع را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط).
- متعهالحج، یعنی هر کس پس از اعمال حج و پایان طواف خانه کعبه می تواند از آنچه که هنگام احرام بستن بر او حرام شده تمتع برگیرد. (ترجمه مفاتیح العلوم چ بنیاد فرهنگ ص 23). با حج عمره آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به حج شود.
- نکاح متعه، آن است که مرد برای مدتی معلوم و با مهری اندک با زنی ازدواج کند، در این صورت پس از پایان مدت تعیین شده این ازدواج بدون طلاق باطل میشود. (از ترجمه مفاتیح العلوم چ بنیاد فرهنگ ص 23). حلیت متعه نزد شیعه و عامه از امور مسلمه و بر اصل جواز آن کتاب و اخبار متواتره از عامه و خاصه دلالت می نماید.ولی عامه ادعای نسخ آن را می نمایند و دلیل قاطعی برمدعای خود اقامه ننموده اند. (شرح تبصرۀ علامه چ دانشگاه ج 2 ص 348). در متعه ایجاب و قبول از اهل ایجاب و قبول و ذکر مهر شرط می باشد و چاره ای نیست در متعه از مدت معین و نیز اگر مهر ذکر نشود باطل می باشد. (از ترجمه و شرح تبصرۀ علامه). نکاح متعه مباح است درشریعت اسلام و آن عقد بستن بر زنی مدتی معلوم به مهری معلوم و لابد بود از این دو شرط که بدین هر دو متمیز شود از نکاح دوام و اگر عقد متعه بندند و اجل را ذکر نکنند آن تزویج دایم بود واگر اجل بگوید و مهر بنگوید عقد درست نبود. اما آنچه جز این دو شرط بود مستحب است ذکرش بکردن، نه آن که از شرایط واجب است. (ازالنهایۀ شیخ طوسی ج 2 ص 332). متعه یا نکاح منقطع در مذهب شیعۀ اثناعشریه باید مدت و مهر معلوم باشد و صیغۀ آن ’متعت نفسی...’ است. شافعی و مالکی گویندنکاح متعه و موقت در صدر اسلام روا بود و لکن اکنون روا نیست. (از فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی ص 562).
- متعهالطلاق، آنچه بعد طلاق زن را دهند از جامه و نفقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از ترجمه مفاتیح العلوم چ بنیاد فرهنگ ص 23).
- متعهالنکاح، زنی را به نکاح درآوردن جهت تمتع چند روز. (منتهی الارب). به نکاح آوردن زن را چند روز جهت تمتع و برخورداری. (ناظم الاطباء).
،
{{اسم}} قوت روزگذار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، توشۀ بسنده و توشۀ اندک.ج، متع (م ت / م ت ) ، دلو و مشک، رسن دلو، شکار و طعام که بدان برخورداری یابند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
متعه(سَ)
ربودن چیزی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
متعه
صیغه و نکاح موقتی ضد عقدی
تصویری از متعه
تصویر متعه
فرهنگ لغت هوشیار
متعه((مُ عِ))
آن چه که از آن برخوردار شود، زنی که برای تمتع به مدت معینی صیغه شود
تصویری از متعه
تصویر متعه
فرهنگ فارسی معین
متعه
صیغه، نکاح موقت
متضاد: ازدواج
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متعهد
تصویر متعهد
دارای عهد و پیمان برای انجام وظیفه، کسی که امری را عهده دار شود، دارای تعهد
فرهنگ فارسی عمید
(مُتَ عَهَْ هَِ)
رجل متعهت، مرد دل شده و بی عقل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَهَْهَِ)
تیمار دارنده. (ناظم الاطباء) ، پیوسته مشغول به یک کار و مواظب در کار. (ناظم الاطباء) ، هم عهد و عهد گیرنده و ضامن. ج، متعهدین. (ناظم الاطباء). آن که عهد و پیمان بندد و اجرای کاری رابعهده گیرد تا انجام دهد: بندۀ درگاه متعهد جمیع امور آن عالی جاهان و لشکریان و سپاهیان میشود. (مجمل التواریخ گلستانه ص 201).
- متعهد شدن، پیمان کردن. پیمان بستن. تعهد کردن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
کسی که عهد وپیمان ببندد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
((مُ تَ عَ هِّ))
ضامن، برعهده گیرنده، دارای حس مسئولیت در برابر ادای وظیفه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
پایبند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
ملتزمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
Committed
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
engagé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
헌신적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
پر عزم
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
มุ่งมั่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
kujitolea
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
約束された
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
承诺的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
מחויב
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
प्रतिबद्ध
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
berkomitmen
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
প্রতিশ্রুতিবদ্ধ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
impegnato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
comprometido
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
відданий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
преданный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
zaangażowany
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
engagiert
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
comprometido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متعهد
تصویر متعهد
toegewijd
دیکشنری فارسی به هلندی