مهربانی نماینده. (آنندراج). مشفق و مهربان و مایل. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که بالاپوش به روی خود می اندازد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعطف شود
مهربانی نماینده. (آنندراج). مشفق و مهربان و مایل. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کسی که بالاپوش به روی خود می اندازد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعطف شود
کسی که درتاریکی و بیراهه، و در راه غیر معلوم می رود. (ناظم الاطباء). بی راه رونده و خمنده از راه. (از منتهی الارب). منحرف شونده و عدول کننده از راه. (از اقرب الموارد) : چنانکه بعضی متعسفان تنورۀ آتش را به دریای پر از مشک تشبیه کرده اند. (المعجم ص 257) ، آزارنده و ستم کننده و ظالم و زبردست. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ملول و غمگین بر اتلاف و زیان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به تعسف شود، بی راه. باطل: و بر سر منبر منحرف بر نصب مذهب متعسف باطل خود فصلی بگفت. (جهانگشای جوینی)
کسی که درتاریکی و بیراهه، و در راه غیر معلوم می رود. (ناظم الاطباء). بی راه رونده و خمنده از راه. (از منتهی الارب). منحرف شونده و عدول کننده از راه. (از اقرب الموارد) : چنانکه بعضی متعسفان تنورۀ آتش را به دریای پر از مشک تشبیه کرده اند. (المعجم ص 257) ، آزارنده و ستم کننده و ظالم و زبردست. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ملول و غمگین بر اتلاف و زیان. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به تعسف شود، بی راه. باطل: و بر سر منبر منحرف بر نصب مذهب متعسف باطل خود فصلی بگفت. (جهانگشای جوینی)
آن که می خواهد و می جوید چیزهایی پنهانی را و آن که تجسس از معرفت می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که اعتراف می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تعرف شود، (اصطلاح تصوف) سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و به زودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط بازشناسد. رجوع به مصباح الهدایه ص 8 و نفحات الانس جامی ص 6 و فرهنگ فارسی معین شود
آن که می خواهد و می جوید چیزهایی پنهانی را و آن که تجسس از معرفت می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که اعتراف می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تعرف شود، (اصطلاح تصوف) سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و به زودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط بازشناسد. رجوع به مصباح الهدایه ص 8 و نفحات الانس جامی ص 6 و فرهنگ فارسی معین شود
متقی و پارسا. (آنندراج) (غیاث). پارساو پاکدامن پرهیزگار و کسی که سعی میکند خود را پا’دامن بنماید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : دهقانی بود متدین و مصلح متعفف و مفلح. (سندبادنامه ص 212). و رجوع به تعفف شود
متقی و پارسا. (آنندراج) (غیاث). پارساو پاکدامن پرهیزگار و کسی که سعی میکند خود را پا’دامن بنماید. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : دهقانی بود متدین و مصلح متعفف و مفلح. (سندبادنامه ص 212). و رجوع به تعفف شود
لب خراشیده و پوست کنده. (آنندراج). لب خراشیده و پوست کنده شده، گیاه آماده برای برگ برآوردن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصنف شود
لب خراشیده و پوست کنده. (آنندراج). لب خراشیده و پوست کنده شده، گیاه آماده برای برگ برآوردن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصنف شود
طلبکارخواری کسی. یقال جأه متعنتاً، ای طالباً زلته . (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سهو و خطای کسی جوینده و عیب گیرنده. (آنندراج) (غیاث). آن که خواهان خواری و ذلت کسی باشد. (ناظم الاطباء) : و ترا همچنین فضل است و دیانت و تقوا و امانت اما متعنتان در کمین اند و مدعیان گوشه نشین، اگر آنچه حسن سیرت تست به خلاف آن تقریر کنند. (گلستان کلیات سعدی چ مصفا ص 23). و متعنتان راکه اشاره به کشتن او همی کردند گفت... (گلستان)
طلبکارخواری کسی. یقال جأه ُ متعنتاً، ای طالباً زلته ُ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سهو و خطای کسی جوینده و عیب گیرنده. (آنندراج) (غیاث). آن که خواهان خواری و ذلت کسی باشد. (ناظم الاطباء) : و ترا همچنین فضل است و دیانت و تقوا و امانت اما متعنتان در کمین اند و مدعیان گوشه نشین، اگر آنچه حسن سیرت تست به خلاف آن تقریر کنند. (گلستان کلیات سعدی چ مصفا ص 23). و متعنتان راکه اشاره به کشتن او همی کردند گفت... (گلستان)
خود را بند کننده و بازدارنده. (منتهی الارب). کسی که خود را باز میدارد. (ناظم الاطباء) ، موی تافته و تابداده، بندۀ فدوی شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
خود را بند کننده و بازدارنده. (منتهی الارب). کسی که خود را باز میدارد. (ناظم الاطباء) ، موی تافته و تابداده، بندۀ فدوی شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
آن که دین حنیف اختیار کرده وختنه کند. (آنندراج). اختیارکننده دین حنیف و خود را ختنه کننده و کناره گیرنده از پرستش بت، راست. (ناظم الاطباء) ، پیرو طریقۀابوحنیفه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (اشتینگاس) ، میل کننده به سوی کسی یا چیزی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحنف شود
آن که دین حنیف اختیار کرده وختنه کند. (آنندراج). اختیارکننده دین حنیف و خود را ختنه کننده و کناره گیرنده از پرستش بت، راست. (ناظم الاطباء) ، پیرو طریقۀابوحنیفه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (اشتینگاس) ، میل کننده به سوی کسی یا چیزی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحنف شود
شناختخواه، جست و جو گر طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که باول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط باز شناسد، جمع متعرفین
شناختخواه، جست و جو گر طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که باول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور وسایط و روابط باز شناسد، جمع متعرفین
اریب رونده کج یاز، ستمگر بیراهه رونده منحرف (از راه)، آنکه از طریق صواب عدول کند: چنانک بعضی متعسفان تنوره آتش را بدریایی پر از مشک تشبیه کرده است، ستمکار ظالم جمع متعسفین
اریب رونده کج یاز، ستمگر بیراهه رونده منحرف (از راه)، آنکه از طریق صواب عدول کند: چنانک بعضی متعسفان تنوره آتش را بدریایی پر از مشک تشبیه کرده است، ستمکار ظالم جمع متعسفین
آکجوی نکوهنده جوینده سهو و خطای دیگری عیب گیرنده سرزنش کننده: ... تا هر نا محرم نا اهلی با سرار قدم بینانگردد و دست هر متعنتی بدریافت آن نرسد جمع متعنتین
آکجوی نکوهنده جوینده سهو و خطای دیگری عیب گیرنده سرزنش کننده: ... تا هر نا محرم نا اهلی با سرار قدم بینانگردد و دست هر متعنتی بدریافت آن نرسد جمع متعنتین
طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور و وسایط و روابط باز شناسد
طلب کننده چیزی به جهت شناختن آن، جستجو کننده گم شده، سالک که به اول وهله از شناخت خدا غافل بود و بزودی حاضر گردد و فاعل مطلق را در صور و وسایط و روابط باز شناسد