جدول جو
جدول جو

معنی متعنت - جستجوی لغت در جدول جو

متعنت
آنکه طعنه می زند، عیب جو
تصویری از متعنت
تصویر متعنت
فرهنگ فارسی عمید
متعنت
آکجوی نکوهنده جوینده سهو و خطای دیگری عیب گیرنده سرزنش کننده: ... تا هر نا محرم نا اهلی با سرار قدم بینانگردد و دست هر متعنتی بدریافت آن نرسد جمع متعنتین
فرهنگ لغت هوشیار
متعنت
((مُ تَ عَ نِّ))
آزاررسان، آزار دهنده
تصویری از متعنت
تصویر متعنت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متانت
تصویر متانت
وقار و سنگینی، محکم بودن، نیرومندی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ملعنت
تصویر ملعنت
آنچه موجب لعن شود، شرارت، پلیدی، بدبختی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متانت
تصویر متانت
استواری و محکمی، پایداری و برقراری و ثبات قدم و استحکام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعند
تصویر متعند
بد خواه ستیزه جوی آنکه عناد وزرد لجاج کننده ستیزه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملعنت
تصویر ملعنت
محل قضای حاجت جای تغوط، آنچه موجب لعن شود، بد ذاتی شیطنت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متانت
تصویر متانت
((مَ نَ))
پایداری، استواری، سنگینی، وقار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ملعنت
تصویر ملعنت
((مَ عَ نَ))
محل قضای حاجت، جای تغوط، آن چه موجب لعن شود، در فارسی، بدذاتی، شیطنت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعند
تصویر متعند
لجوج، لجباز
فرهنگ فارسی عمید
آکجویی خرده گیری خرده گرفتن عیب جستن گناه جستن، خواری و مشقت کسی را خواستار شدن، خرده گیری عیب جویی، جمع تعنتات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعنت
تصویر تعنت
عیب جویی و سخت گیری کردن، خواری و مشقت کسی را خواستن، آزار رسانیدن به کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تعنت
تصویر تعنت
((تَ عَ نُّ))
خواری و مشقت کسی را خواستن، عیب جویی کردن از کسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعنتین
تصویر متعنتین
جمع متعنت در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار