جدول جو
جدول جو

معنی متعفن - جستجوی لغت در جدول جو

متعفن
بدبو، بویناک، گندیده
تصویری از متعفن
تصویر متعفن
فرهنگ فارسی عمید
متعفن
بدبو
تصویری از متعفن
تصویر متعفن
فرهنگ لغت هوشیار
متعفن
((مُ تَ عَ فِّ))
گندیده، بدبو
تصویری از متعفن
تصویر متعفن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متعفنی
تصویر متعفنی
بدبویی تعفن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعین
تصویر متعین
آنکه از طبقۀ اجتماعی بالایی برخوردار باشد، از طبقۀ اعیان، سرآمد، برجسته، مقرر، محقق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متافن
تصویر متافن
جفا کننده، کم کننده، زیان رساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدفن
تصویر متدفن
پنهان گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
آشکارا، شناخته، سرشناس، پروهاندار، هرنیزمند (از طبقه اعیان) آشکار شونده ظاهر، مشخص ممتاز: مولانا یوسف شاه... در فن کتابت مردی متعین بود، محقق ثابت، شخصی از طبقه اعیان جمع متعینین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متیفن
تصویر متیفن
بیقین داننده بی گمان داننده، متفحص متتبع جمع متیقنین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعین
تصویر متعین
((مِ تَ عَ یِّ))
دارای ثروت یا مقام اجتماعی برجسته، ظاهر، آشکار، محقق، ثابت
فرهنگ فارسی معین
گندگی بدبویی بد بو شدن گندیدن گندیده شدن، بد بویی گندگی گندیدگی، جمع تعفنات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعفن
تصویر تعفن
بدبو شدن، گندیده شدن، پوسیدگی و گندیدگی
فرهنگ فارسی عمید
گند زای بدبو گرداننده، در مخزن الادویه آمده: دوایی را گویند که بحرارت غریبه خود فاسد گرداند مزاج عضو را و رطوبات و ارواح آینده بسوی آن را متعفن گرداند و تمام آنرا بتحلیل برد و باقی را قابل اینکه بگردند جزو عضو نگرداند مانند زرنیخ (انتهی) هر ماده ای که موجب سلب حیات جزئی از یک بافت بشود و تولید نکروز کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعفن
تصویر تعفن
((تَ عَ فُّ))
گندیدن، بد بو گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعفن
تصویر تعفن
Putridity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
การเน่าเปื่อย
دیکشنری فارسی به تایلندی
পচনশীলতা
دیکشنری فارسی به بنگالی