جدول جو
جدول جو

معنی متعته - جستجوی لغت در جدول جو

متعته
(مُ تَ عَتْ تِهْ)
خویشتن را نادان نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خویشتن را نادان و یا دیوانه نمایاند و پریشان و شوریده و محروم از عقل. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعته شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متعه
تصویر متعه
صیغه، نکاح موقت، زنی که برای مدت محدود و معیّن به عقد ازدواج مرد درآید، زن غیر دائمی، زن موقتی، متعه، در دستور زبان علوم ادبی هیئت و شکلی که با کم و زیاد کردن حروف یا تغییر حرکات به فعل داده شود مثلاً صیغۀ مفرد، صیغۀ تثنیه، صیغۀ جمع، در فقه و حقوق عبارتی که هنگام معامله و خرید و فروش و عقد نکاح بر زبان جاری می کنند و دلیل بر رضای طرفین است، نوع، هیئت، اصل، ریخت، شکل، عنوان
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
ربودن چیزی را. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَجْ جِهْ)
خود را نادان نماینده. (آنندراج). کسی که خود را نادان می نمایاند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعجه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَتْ تی)
بزرگ منشی کننده و درگذرنده از حد. (آنندراج). متکبر و درگذرنده از حد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَتْ تِ)
زیرک و ریزه کار در صنعت. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعتد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَتْ تِ)
استقرار نگیرنده بر سخن خود و نرونده بر آن. (آنندراج). نااستوار وناپایدار و بی قرار برسخن خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعتت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ عَتْ تِ)
با هم خشم گیرنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خشمگین. (ناظم الاطباء) ، با هم عیب کننده. (آنندراج). سرزنش کننده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تعتب شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ عَهَْ هَِ)
رجل متعهت، مرد دل شده و بی عقل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ تِهْ)
نعت است از تهتهه. (از منتهی الارب). مردد در اباطیل. (از ذیل اقرب الموارد). دو دله که سعی و کوشش خود را بیهوده میداند، زبان گرفته و درمانده زبان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهتهه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَتْ تَهْ)
دانا و زیرک معتدل خلقت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دیوانۀ مضطرب خلقت از لغات اضداد است. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ ذَ)
خویشتن را نادان نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجاهل و تغافل. (اقرب الموارد) ، خود را دیوانه نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تجنن. (اقرب الموارد) ، احمق و سست گردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، سستی کردن. بددل شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دلشدگی وبی عقلی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، زیادتی کردن در طعام و لباس. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مبالغه در پوشیدنی و خوردنی. (از اقرب الموارد) ، پاک شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تنظف و تحسن و تزین. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ /عِ)
از متعه عربی، صیغه و نکاح موقتی ضد عقدی. (از ناظم الاطباء). و رجوع به متعه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَ / مِ عَ)
برخورداری، اسم است تمتع را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط).
- متعهالحج، یعنی هر کس پس از اعمال حج و پایان طواف خانه کعبه می تواند از آنچه که هنگام احرام بستن بر او حرام شده تمتع برگیرد. (ترجمه مفاتیح العلوم چ بنیاد فرهنگ ص 23). با حج عمره آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به حج شود.
- نکاح متعه، آن است که مرد برای مدتی معلوم و با مهری اندک با زنی ازدواج کند، در این صورت پس از پایان مدت تعیین شده این ازدواج بدون طلاق باطل میشود. (از ترجمه مفاتیح العلوم چ بنیاد فرهنگ ص 23). حلیت متعه نزد شیعه و عامه از امور مسلمه و بر اصل جواز آن کتاب و اخبار متواتره از عامه و خاصه دلالت می نماید.ولی عامه ادعای نسخ آن را می نمایند و دلیل قاطعی برمدعای خود اقامه ننموده اند. (شرح تبصرۀ علامه چ دانشگاه ج 2 ص 348). در متعه ایجاب و قبول از اهل ایجاب و قبول و ذکر مهر شرط می باشد و چاره ای نیست در متعه از مدت معین و نیز اگر مهر ذکر نشود باطل می باشد. (از ترجمه و شرح تبصرۀ علامه). نکاح متعه مباح است درشریعت اسلام و آن عقد بستن بر زنی مدتی معلوم به مهری معلوم و لابد بود از این دو شرط که بدین هر دو متمیز شود از نکاح دوام و اگر عقد متعه بندند و اجل را ذکر نکنند آن تزویج دایم بود واگر اجل بگوید و مهر بنگوید عقد درست نبود. اما آنچه جز این دو شرط بود مستحب است ذکرش بکردن، نه آن که از شرایط واجب است. (ازالنهایۀ شیخ طوسی ج 2 ص 332). متعه یا نکاح منقطع در مذهب شیعۀ اثناعشریه باید مدت و مهر معلوم باشد و صیغۀ آن ’متعت نفسی...’ است. شافعی و مالکی گویندنکاح متعه و موقت در صدر اسلام روا بود و لکن اکنون روا نیست. (از فرهنگ علوم نقلی دکتر سجادی ص 562).
- متعهالطلاق، آنچه بعد طلاق زن را دهند از جامه و نفقه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از ترجمه مفاتیح العلوم چ بنیاد فرهنگ ص 23).
- متعهالنکاح، زنی را به نکاح درآوردن جهت تمتع چند روز. (منتهی الارب). به نکاح آوردن زن را چند روز جهت تمتع و برخورداری. (ناظم الاطباء).
،
{{اسم}} قوت روزگذار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)، توشۀ بسنده و توشۀ اندک.ج، متع (م ت / م ت ) ، دلو و مشک، رسن دلو، شکار و طعام که بدان برخورداری یابند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متعه
تصویر متعه
صیغه و نکاح موقتی ضد عقدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعه
تصویر متعه
((مُ عِ))
آن چه که از آن برخوردار شود، زنی که برای تمتع به مدت معینی صیغه شود
فرهنگ فارسی معین
صیغه، نکاح موقت
متضاد: ازدواج
فرهنگ واژه مترادف متضاد