آن که وارد حوض آنگاه شود که اکثر آب آن را خورده و بقیۀغیر خالص گذاشته باشند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آن که می نوشد شیر مخلوط با آب را و شیر تنک آمیخته و ممزوج. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضیح شود
آن که وارد حوض آنگاه شود که اکثر آب آن را خورده و بقیۀغیر خالص گذاشته باشند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آن که می نوشد شیر مخلوط با آب را و شیر تنک آمیخته و ممزوج. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضیح شود
مهمان. (آنندراج). مهمان شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آفتاب که به غروب نزدیک شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نزدیک به غروب آفتاب خمیده و میل کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضیف شود
مهمان. (آنندراج). مهمان شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آفتاب که به غروب نزدیک شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). نزدیک به غروب آفتاب خمیده و میل کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضیف شود
نافه ای که چون جنبد بدمد بوی آن و پراکنده گردد. (آنندراج). مشک بودار که چون نافه را بجنباند بوی آن متصاعد گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضیع و متضوع شود
نافه ای که چون جنبد بدمد بوی آن و پراکنده گردد. (آنندراج). مشک بودار که چون نافه را بجنباند بوی آن متصاعد گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضیع و متضوع شود
از ’ض ح و’، در وقت چاشت در آینده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به وقت چاشت خورنده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خورنده وقت چاشت. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضحی شود
از ’ض ح و’، در وقت چاشت در آینده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، به وقت چاشت خورنده. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خورنده وقت چاشت. (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضحی شود
آن که پیش آید به کاری که نباید، یا آن که خود را در بلا افکند. (ازمنتهی الارب) (آنندراج). تیاح. (از اقرب الموارد)). کسی که پیش آید وی را کاری که نباید و قصد آن نکرده باشد و کسی که خود را در بلا افکند. (ناظم الاطباء). ورجوع به تیاح شود، اسبی که از نشاط خمان و چمان رود، قلب متیح، دل مایل بهر چیز. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
آن که پیش آید به کاری که نباید، یا آن که خود را در بلا افکند. (ازمنتهی الارب) (آنندراج). تیاح. (از اقرب الموارد)). کسی که پیش آید وی را کاری که نباید و قصد آن نکرده باشد و کسی که خود را در بلا افکند. (ناظم الاطباء). ورجوع به تیاح شود، اسبی که از نشاط خمان و چمان رود، قلب متیح، دل مایل بهر چیز. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)