- متضوک (مُ تَ ضَوْ وِ)
آلوده در پلیدی خود. (آنندراج). آلوده شده در پلیدی خود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضوک شود
معنی متضوک - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مُتَ ضَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
رودباری که خم های آن بسیار گردد. (آنندراج). رود پیچ و خمدار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضوج شود
(مُ تَ ضَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
آن که از اندوه و الم درپیچد و غلطد بر پشت و شکم. (آنندراج). آن که از اندوه و رنج بر خود می پیچد، کسی که خود را در رزمگاه ازاین پهلو به آن پهلو می اندازد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به تضور شود
(مُ تَ ضَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
نافه ای که بوی آن بدمد چون جنبانیده شود. (آنندراج). مشکی که چون آن را بجنبانند، بوی خوش وی متصاعد گردد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضوع و متضیع شود
(مُ تَ هََ وْ وِ)
لغت نامه دهخدا
سرگشته. (آنندراج) (از منتهی الارب). آشفته و حیران و سرگردان. (ناظم الاطباء). متحیر. (از اقرب الموارد) (تاج العروس) (محیطالمحیط) ، بی باکانه در آینده در چیزی. (از منتهی الارب) (آنندراج). مرتکب گناه و خطا شونده. (از تاج العروس) ، درافتنده در مغاکی. (منتهی الارب) (از آنندراج). الساقط فی هوه الردی. (تاج العروس) (اقرب الموارد) (محیطالمحیط)
(مُ تَشَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
محصور شده بواسطۀ شوک و خار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تشوک شود
(مَ)
لغت نامه دهخدا
گذاشته شده. (آنندراج). واگذاشته شده. (ناظم الاطباء). ترک شده. رهاشده: می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته... و علم متروک و جهل مطلوب. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 56) ، ساقطشده، رد شده و قبول ناشده، باطل شده و منسوخ و نسخ شده. (ناظم الاطباء).
- مال متروک، ملکی که از میت بماند. (آنندراج). مالی که از شخص مرده باقی ماند. (از ناظم الاطباء).
- متروک الاستعمال، نامستعمل و منسوخ و باطل. (ناظم الاطباء).
- متروک شدن، ترک شدن. رهاشدن:
شده متروک از آن تصویر مانی
شده منسوخ از آن تمثال آذر.
مسعودسعد.
، (اصطلاح حدیث) در نزد محدثان حدیثی است که راوی آن به دروغ متهم باشد و آن حدیث جز از وی از کسی دیگر روایت نشده، و طریق روایت نیز مخالف قواعد علم حدیث باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 169)
- مال متروک، ملکی که از میت بماند. (آنندراج). مالی که از شخص مرده باقی ماند. (از ناظم الاطباء).
- متروک الاستعمال، نامستعمل و منسوخ و باطل. (ناظم الاطباء).
- متروک شدن، ترک شدن. رهاشدن:
شده متروک از آن تصویر مانی
شده منسوخ از آن تمثال آذر.
مسعودسعد.
، (اصطلاح حدیث) در نزد محدثان حدیثی است که راوی آن به دروغ متهم باشد و آن حدیث جز از وی از کسی دیگر روایت نشده، و طریق روایت نیز مخالف قواعد علم حدیث باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ج 1 ص 169)
(مُ تَ سَوْ وِ)
لغت نامه دهخدا
مسواک کننده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسوک شود
(مُ تَ ضَحْ حِ)
لغت نامه دهخدا
خندنده. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). خندان و طعنه زنان و استهزاکنان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضحک شود
گذاشته شده، رها شده اپر ماندک باز مانده پس نهاده، رها شده هلیده (از هلیدن برابر با فرو گذاشتن و وا گذاشتن) ترک شده وا گذاشته. یا مال متروک. مالی که از میت باقی ماند
متروک، منسوخ شده
