جدول جو
جدول جو

معنی متصرم - جستجوی لغت در جدول جو

متصرم(مُ تَ صَرْ رِ)
بریده گردنده و بریده. (آنندراج). بریده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصرم شود، دستکار قابل و ماهر و کارآزموده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تصرم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متصرف
تصویر متصرف
کسی که مال یا ملکی در تصرف او است، کسی که دست به کاری می زند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منصرم
تصویر منصرم
بریده، قطع شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متبرم
تصویر متبرم
ملول، آزرده، به ستوه آمده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متورم
تصویر متورم
ورم کرده، آماس کرده، آماسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحرم
تصویر متحرم
دارای حرمت، حرمت داشته، بی دین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متبرم
تصویر متبرم
دل آزرده بستوه آمده ملول آزرده جمع متبرمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منصرم
تصویر منصرم
گسسته بریده جدا منقطع (ریسمان و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجرم
تصویر متجرم
گناه بندنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متخرم
تصویر متخرم
از بیخ کنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متورم
تصویر متورم
آماسنده، ورم کرده، برآمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشرم
تصویر متشرم
شکافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصرف
تصویر متصرف
کسی که مالی یا ملکی را در تصرف اخیتار خود دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متورم
تصویر متورم
((مُ تَ وَ رِّ))
آماسیده، ورم کرده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متصرف
تصویر متصرف
((مُ تَ صَ رِّ))
دست در کاری دارنده، کسی که مالی یا ملکی را در تصرف و اختیار خود دارد، حاکم، والی، محصل مالیاتی محل، اسم متصرف آن است که تثنیه و جمع بسته شود و مصغر گردد و بدو نسبت دهند، مقابل غیر متصرف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متبرم
تصویر متبرم
((مُ تِ بَ رِّ))
ملول، آزرده دل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منصرم
تصویر منصرم
((مُ صَ رِ))
بریده، جدا، منقطع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متورم
تصویر متورم
آماسیده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متورم
تصویر متورم
Bloated
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متورم
تصویر متورم
gonflé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از متورم
تصویر متورم
תפוח
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از متورم
تصویر متورم
부풀어 오른
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از متورم
تصویر متورم
bengkak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از متورم
تصویر متورم
ফুলে যাওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از متورم
تصویر متورم
सूजना हुआ
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از متورم
تصویر متورم
aufgebläht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متورم
تصویر متورم
gonfio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از متورم
تصویر متورم
hinchado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از متورم
تصویر متورم
opgezwollen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از متورم
تصویر متورم
набряклий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از متورم
تصویر متورم
раздутый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متورم
تصویر متورم
wzdęty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متورم
تصویر متورم
inchado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متورم
تصویر متورم
膨胀的
دیکشنری فارسی به چینی