جدول جو
جدول جو

معنی متصام - جستجوی لغت در جدول جو

متصام(مُ تَ صام م)
خویشتن را کر نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد). متصالخ و کسی که کری و ناشنوائی را بهانه می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصامم شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ شام م)
همدیگر را بوینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). هم بوو نزدیک شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تشام شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَرْ رِ)
بریده گردنده و بریده. (آنندراج). بریده شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصرم شود، دستکار قابل و ماهر و کارآزموده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تصرم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَتْ تِ)
سخت دونده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصتم شود، بر جهنده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رِ)
با هم برنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بریده شده و قطع شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
برهم زننده و با هم کوبنده. (آنندراج). برهم زده شده و با هم کوفته. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، انبوهی کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصادم شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صات ت)
از ’ص ت ت’، با همدیگر جنگ کننده. (آنندراج). جنگ کننده با یکدیگر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصات شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَب ب)
خورندۀ آب باقیمانده. (آنندراج). کسی که می خورد آب باقی مانده در آوند را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
آنکه در تهامه آیدو رود. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بسیار آمد و شد کننده در تهامه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضام م)
فراهم شونده. (آنندراج). متصل و پیوسته و فراهم آورده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، برقرار. (ناظم الاطباء) ، کشیده شدۀ بسوی چیزی و یا کسی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، گرد آمده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تضام و تضامم شود
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
از متی + م ، مخفف ما، یعنی تا کی و چند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مصامه. ایستادنگاه اسب. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) : مصام الفرس، ای مقامه
لغت نامه دهخدا
رو به رو شونده بهم خورنده با چیزی با هم زننده با هم کوبنده جمع متصادمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصادم
تصویر متصادم
((مُ تَ دِ))
به هم خورنده با چیزی، با هم زننده، با هم کوبنده، جمع متصادمین
فرهنگ فارسی معین
درگیر، متناقض
دیکشنری اردو به فارسی