جدول جو
جدول جو

معنی متشزن - جستجوی لغت در جدول جو

متشزن(مُ تَ شَزْ زِ)
آمادۀ چیزی. (منتهی الارب). برپا و آماده شونده جهت خصومت. (آنندراج). مهیا و آماده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بزرگ و درشت. (منتهی الارب). هنگفت و درشت. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، حریف در منازعت. (منتهی الارب). و رجوع به تشزن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ رَزْ زِ)
وقار پیدا کننده و ثبات ورزنده. (آنندراج). محترم و با عظمت و احترام و باوقار و باثبات و پایدار. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَحَزْ زِ)
اندوهگین. (آنندراج). دلتنگ و غمگین و اندوهگین. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحزن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شان ن)
مشک کهنۀ خشک پوست. (آنندراج). مشک در هم کشیده شده و کهنه گردیده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، درآمیخته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، پوست خشک شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به تشان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَنْ نِ)
کهنه. (آنندراج). کهنه و فرسوده. (ناظم الاطباء) ، ترنجیده. (از آنندراج). درهم کشیده و ترنجیده و خشک شده و چین دار شده و کوتاه شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشنن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ شَزْ زِ)
خشمناک. (آنندراج). غضبناک و خشمگین. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تشزر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَزْ زِ)
عادت شده و خوی گرفته. (ناظم الاطباء). خوی کننده به چیزی، به سر خود رونده، به تکلف جوانمردی کننده، افزونی کننده بر کسی. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ هَِ)
سخت شدن و درشت گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اشتداد. (اقرب الموارد) ، راست درایستادن با کسی در خصومت و جز آن. (تاج المصادر بیهقی). برپا و آماده شدن برای کسی جهت خصومت و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مهیا شدن برای سجود: تشزن للسجود، ای تهیا. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، آمادۀ سفر شدن. (از اقرب الموارد) ، بر زمین زدن صاحب خود را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، دشوار و سخت گردیدن چیزی بر کسی. (از اقرب الموارد) ، خوابانیدن گوسفند برای ذبح کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُتْ تَ زِ)
از ’وزن’، سنجیده گیرنده. (آنندراج). گیرندۀ پول سنجیده و وزن شده و یا شمرده شده. (ناظم الاطباء) ، شعر سنجیده. (آنندراج). شعر موزون و راست و درست. (ناظم الاطباء). و رجوع به اتزان شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متحزن
تصویر متحزن
اندوهگین، دلتنگ و غمگین
فرهنگ لغت هوشیار