نیکو بیننده و نیکو یابنده. (آنندراج). کسی که هیئت چیزی را نیک می بیند و نیکو می یابد آنرا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسحن شود
نیکو بیننده و نیکو یابنده. (آنندراج). کسی که هیئت چیزی را نیک می بیند و نیکو می یابد آنرا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسحن شود
نشسته ای که ساقها را از هم گشاده دارد. (ناظم الاطباء). هر دو پارا گشاده دارنده در رفتن و جز آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفحج شود
نشسته ای که ساقها را از هم گشاده دارد. (ناظم الاطباء). هر دو پارا گشاده دارنده در رفتن و جز آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تفحج شود
نعت مفعولی از تسحیج. رجوع به تسحیج شود، چیزی که پوست آن را کنده باشند. (از اقرب الموارد) ، خر بسیار گزیده و خراشیده شده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
نعت مفعولی از تسحیج. رجوع به تسحیج شود، چیزی که پوست آن را کنده باشند. (از اقرب الموارد) ، خر بسیار گزیده و خراشیده شده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)