جدول جو
جدول جو

معنی متسبخ - جستجوی لغت در جدول جو

متسبخ(مُ تَ سَبْ بِ)
حرارت که بیارامد و سست و ضعیف شود. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گرمای آرمیده و فرونشسته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تسبخ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُتَ رَبْ بِ)
نرم و فروهشته. (آنندراج). فروهشته و مسترخی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تربخ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ سَوْ وِ)
در گل و لای افتاده. (آنندراج). افتاده در گل و لای. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تسوخ شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بیارمیدن گرما و سست و ضعیف گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه). بیارمیدن و سست و ضعیف گردیدن گرما و خشم. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متربخ
تصویر متربخ
نرم فروهشته
فرهنگ لغت هوشیار
روان، روانه کسی که به جهت ضعف حال یا صلاح وقت در طلب رزق توسل با سباب کند. بعضی بکسب تسبب کنند و بعضی بحکم صلاح وقت گاه بکسب و گاه بسوال
فرهنگ لغت هوشیار