- متزنر (مُ تَ زَنْ نِ)
زنار بسته، باریک و نازک. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، زیر کوفته. (ناظم الاطباء). کوفته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزنر شود
معنی متزنر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(مُ تَ زَنْ نِ)
لغت نامه دهخدا
آن که تنگ آید به جواب و خشم گیرد. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مغلوب شده از برهان و بی جواب و عاجز و ناتوان از جواب. (ناظم الاطباء) ، خشمگین. (ناظم الاطباء) (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع تزند شود
(مُ تَ زَنْ نِ)
لغت نامه دهخدا
واگشوده شونده در سخن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تکبر نماینده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مغرور و خودبین و متکبر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزنخ شود
(مُ تَ زَنْ نِ)
لغت نامه دهخدا
بردارنده و بلند کننده نفس خود را زاید از مرتبۀ خود و تکبر نماینده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خود را بالاتر از مرتبه و درجه ای که دارد وا می دارد. (ناظم الاطباء) ، کسی که به بی پروائی و به طور آشکار و از روی غرور سخن می راند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزنح شود
(مُ تَ زَ تِ)
لغت نامه دهخدا
خرامنده. (آنندراج). خرامنده و متبختر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزنتر شود
(مُ تَ زَکْ کِ)
لغت نامه دهخدا
طفل نیکوحال. (آنندراج). کودک نیکوحال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، کسی که ترقی می کند و بختیار می شود. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، پرشده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شکم کودک پر شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تزکر شود
(مُ تَ زَرْ رِ)
لغت نامه دهخدا
جامه ای که دارای دکمه ها باشد و با آن دکمه ها آن جامه را محکم بندند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزرر شود
(مُ تَ زَخْ خِ)
لغت نامه دهخدا
پرشونده و پر. (آنندراج) ، دریای پرآب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزخر شود
(مُ تَ نَزْ زِ)
لغت نامه دهخدا
خود را به بنی نزار منسوب یا مانند کننده یا داخل سازنده در آنها. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که ادعا میکند انتساب به طایفۀ نزار را و خود را در آنها داخل میکند. (ناظم الاطباء). رجوع به تنزر شود
(اِ سِ)
لغت نامه دهخدا
باریک و کوفته گردیدن چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). باریک شدن چیزی. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، زنار پوشیدن - از لغات مولده است - (از متن اللغه). زنار برمیان بستن. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
(مُتْ تَ زِ)
لغت نامه دهخدا
از ’وزن’، سنجیده گیرنده. (آنندراج). گیرندۀ پول سنجیده و وزن شده و یا شمرده شده. (ناظم الاطباء) ، شعر سنجیده. (آنندراج). شعر موزون و راست و درست. (ناظم الاطباء). و رجوع به اتزان شود
(مُتْ تَ زِ)
لغت نامه دهخدا
از ’وزر’، گناه کننده. (آنندراج). مجرم و گناهکار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به اتزار شود
(مُ زَنْ نَ)
لغت نامه دهخدا
زناربسته. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، قسمی مروارید که گوئی او را کمری بر میان است و آن را به فارسی کمربست گویند. (الجماهر بیرونی ص 126). اللؤلؤ المزنر، مروارید مزنز. مروارید کمربست. (الجماهر بیرونی ص 126 و 129)