جدول جو
جدول جو

معنی متزحف - جستجوی لغت در جدول جو

متزحف
(مُ تَ زَحْ حِ)
رونده به سوی کسی. (آنندراج). کسی که پیش می رود. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزحف شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متحف
تصویر متحف
تحفه دهنده
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ زَحْ حِ)
دور شونده از جای. (آنندراج). کسی که دور می رود و عزلت می گیرد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزحل شود
لغت نامه دهخدا
(مَ حَ)
جای غیژیدن مار. ج، مزاحف. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، جای افتادن قطرۀ باران. ج، مزاحف. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حِ)
شتر مانده شده، رجل ٌ مزحف، صاحب شترمانده. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ)
تحفه کرده شده. (آنندراج) (غیاث). عطا کرده شده و بخشیده شده و نیاز شده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حِ)
تحفه دهنده. (آنندراج) (غیاث). بخشنده و انعام دهنده. (ناظم الاطباء) : چون واجب است که تحف و هدایا مناسب متحف و مهدی باشد. (تجارب السلف چ اقبال ص 2)
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
رفتن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) (از المنجد). به تکلف رفتن بسوی کسی یا عام است. (منتهی الارب). به تکلف رفتن بسوی کسی. (آنندراج) (از ناظم الاطباء) ، با سرین خرامیدن کودک بر زمین پیش از آنکه راه رود. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ زَ حِ)
دورشونده از سمت معقولیت، دورشونده از وزن صحیح. (غیاث) (آنندراج). شعری که وزن آن تغییریافته و از قواعد عروضی خارج شده باشد:
بیت فرومایۀ این منزحف
قافیۀ هرزۀ آن شایگان.
خاقانی.
گویند بیت مزاحف درست است و بیت منزحف منکسر. (المعجم چ مدرس رضوی ص 47)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَحْ حِ)
لحاف سازنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تلحف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَ لِ)
غلطنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). غلطیده. (ناظم الاطباء) ، دورشونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دورشده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزحلف شود، گوشه نشین. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَحْ حِ)
آن که به ناپسندی کار کند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بی رغبت و بی میل و ناراضی و کسی که برخلاف میل و اراده اش مجبور شده باشده. (ناظم الاطباء) ، درنگ کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دیر و درنگ. (ناظم الاطباء). و رجوع به تزحن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ زَلْ لِ)
پیش درآینده. (آنندراج) (از منتهی الارب). کسی که پیش می آید و سبقت می گیرد و جلو می رود. (ناظم الاطباء) ، متفرق شونده. (آنندراج). متفرق و پراکنده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزلف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صَحْ حِ)
به خطا خواننده نوشته را. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تصحف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حِ)
همدیگر نزدیک گردنده در جنگ. (آنندراج). حریف هائی که درجنگ نزدیک به هم گردند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزاحف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متلحف
تصویر متلحف
دواجدوز (دواج لحاف)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحف
تصویر متحف
ارمغان دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مزحف
تصویر مزحف
غیژگاه مار جای خزیدن، جای ریزش
فرهنگ لغت هوشیار
دور از خرد، دور از بن، دور از سنگ (وزن شعر) دور شونده از اصل، تغییر یافته از لحاظ وزن عروضی شعری که وزن آن مختل و خارج از قاعده عروضی باشد: (بیت فرومایه این منزحف قافیه هرزه آن شایگان) (خاقانی. سج. 343)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متصحف
تصویر متصحف
نادرست خوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منزحف
تصویر منزحف
((مُ زَ حِ))
دور شونده از اصل
فرهنگ فارسی معین
موزه، تحفه دهنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد