جدول جو
جدول جو

معنی متزائد - جستجوی لغت در جدول جو

متزائد
(مُ تَ ءِ)
افزون شونده. (آنندراج). و رجوع به متزاید شود
لغت نامه دهخدا
متزائد
متزاید در فارسی افزون افزون شونده
تصویری از متزائد
تصویر متزائد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متباعد
تصویر متباعد
دور از یکدیگر، دور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متزاید
تصویر متزاید
افزون شونده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقاعد
تصویر متقاعد
کسی که مجاب شده است، مجاب، بازنشسته
فرهنگ فارسی عمید
(مَ ءِ)
جمع واژۀ مزاده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مزاده شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
افزون شونده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). افزون شده. اضافه شده. زیاد گشته. زیادتر و افزونتر و بیشتر و فراوانتر. (ناظم الاطباء). افزون: و هرگاه که ماده بر تب اندررگها پختن آغاز کند آن روز تب متزاید بود. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، پرگوئی که به تکلف در سخن می افزاید. (ناظم الاطباء). به تکلف افزاینده در سخن و جز آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزاید شود، بسیار دراز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ءِ)
کار دشوار. (آنندراج). مشکل و دشوار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متزایل
تصویر متزایل
جدا و علیحده، دور و متفرق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزایده
تصویر متزایده
مونث متزاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزاور
تصویر متزاور
همدیگر را زیارت کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزاوج
تصویر متزاوج
متشابه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزاحم
تصویر متزاحم
انبوهی نماینده، گرد آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدائم
تصویر متدائم
انبوهی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاهد
تصویر متعاهد
هم عهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعاقد
تصویر متعاقد
با همدیگر عهد و پیمان نماینده، هم شرط
فرهنگ لغت هوشیار
بالا رونده فرا یاز بالا رونده بر بلندی رونده جمع متصاعدین، فرایاز. توضیح در هر تصاعد عددی یا هندسی هر جمله را متصاعد یا فرایاز نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشائم
تصویر متشائم
متشایم در فارسی: مرغوا زننده فال بد زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متسائل
تصویر متسائل
همخواه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاسد
تصویر متحاسد
حسد کننده و رشک برنده بر یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که بجای خود بنشیند و بحق خود قانع باشد، آنکه از کاری دست بردارد و توقف کند، بازنشسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجاهد
تصویر متجاهد
کوشش کننده سعی کننده و زحمت کشنده و جهد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
وا گرا دور شونده از هم دور: پس گوییم که همچنین که کارهاء دنیا وی را دو طرف متباعدست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبائع
تصویر متبائع
داد و ستد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبائن
تصویر متبائن
متباین درفارسی: جدا، نا ساز، نا برابر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزاید
تصویر متزاید
اضافه شده، زیادتر و افزونتر و فراوانتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزائل
تصویر متزائل
متزایل در فارسی: جدا شونده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متزاید
تصویر متزاید
((مُ تَ یِ))
افزون شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متصاعد
تصویر متصاعد
((مُ تَ ع))
بالارونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متزایل
تصویر متزایل
((مُ تَ یِ))
جدا شونده، جدا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متقاعد
تصویر متقاعد
((مُ تَ عِ))
قانع، بازنشسته، آماده پذیرش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متعاهد
تصویر متعاهد
((مُ تَ هِ))
آن که با دیگری عهد و پیمان بندد، هم عهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متزایدا
تصویر متزایدا
بیش از بیش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متصاعد
تصویر متصاعد
فرایاز
فرهنگ واژه فارسی سره
افزون، افزون شونده
فرهنگ واژه مترادف متضاد