جدول جو
جدول جو

معنی مترلژی - جستجوی لغت در جدول جو

مترلژی(مِ رُ لُ)
علمی است که از وزنها و اندازه ها بحث کند و نشان دهد که وضع آنها در گذشته چه بوده و در حال حاضر چگونه است. (فرهنگ فارسی معین). مترولوژی. علم اوزان و مقادیر. مقیاسات. حساب اوزان و مقادیر. و رجوع به مقیاسات شود
لغت نامه دهخدا
مترلژی
علمی است که از وزنها و اندازه ها بحث کند و نشان دهد که وضع آنها در گذشته چه بوده و در حال حاضر چگونه است، مقیاسات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متراژ
تصویر متراژ
اندازۀ طول یا سطح برحسب متر یا مترمربع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متولی
تصویر متولی
کسی که کاری به عهدۀ او سپرده شده، سرپرست، کارگردان، سرپرست املاک موقوفه، جانشین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متدلوژی
تصویر متدلوژی
دانش بررسی روش تحقیق در علوم، روش شناسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مترقی
تصویر مترقی
دارای گرایش به پیشرفت، پیشرفته، دارای حرکت رو به بالا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحلی
تصویر متحلی
آراسته شده، زیور دار، زینت یافته
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ)
همدیگر را تیراندازنده. (آنندراج). مشغول به تیراندازی همدیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترامی شود
لغت نامه دهخدا
(تُ لُ)
میتولوژی. اساطیرشناسی. رجوع به میتولوژی و اساطیر شود
لغت نامه دهخدا
(مِ تُ دُ لُ)
بخشی از منطق که درباره روشهای مختلف معرفت و علوم تحقیق کند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به متد و متدلژی در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(مِرُ لُ)
علم اوزان و مقادیر. رجوع به مترلژی و مقیاسات شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
درنگ کننده. (آنندراج). سست و بادرنگ و دیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراخی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
با یکدیگر بانگ و فریاد کننده. (آنندراج). شتران بانگ کننده گروهی از یک طرف و گروهی از طرف دیگر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراغی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
افسون خوان. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
یکدیگر خوشنود شونده. (آنندراج). خشنود وراضی از هم. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراضی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ)
بیننده خود را در آئینه. (آنندراج). آن که در جلو آئینه می ایستد تا خود را ببییند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، دوچار شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اندیشه کننده در کاری. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، غورۀ خرمای سرخ و زرد شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ لُ)
علم احوال و آثار آباء مسیحی، کتاب راجع به احوال و آثار ایشان، مجموعه ای از تآلیف آنان
لغت نامه دهخدا
(مِ تُ دُ لُ)
فلسفۀ علمی. منطق عملی. متدلژی (شناخت روش) را می توان مطالعۀ نفسانیات عالمی دانست که روش صحیحی را به کار می بندد. متدلژی علمی است دستوری، زیرا برای فکر، قواعدی مقرر می دارد و تعیین می کند که انسان چگونه باید حقایق را در علوم جستجو کند...
فلسفۀ علمی، علوم مختلف مانند ریاضیات و علوم فیزیک و شیمی و علوم زیستی و روانشناسی و جامعه شناسی و تاریخ را بررسی می کند و به یافتن تعریف موضوع و روش (متد) آنها همت می گمارد. مقصود از روش یا ’متد’ مجموع وسائلی است که وصول به غایت و هدفی را آسان سازد و غرض از روش علمی مجموع اسلوبها و راههائی است که رسیدن به حقیقت را سهل و میسور کند.... معمولاً منطق رابه منطق صوری و منطق عملی یا متدلژی تقسیم می کنند... اما منطق عملی (یا اعمالی) قوانین مخصوصی را که فکر برای یافتن حقیقت در مورد خاصی باید از آنها تبعیت کند مطالعه می نماید. مثلاً. ما در ریاضیات که افکار را به هم مربوط می سازیم و در شیمی که آزمایش می کنیم و در تاریخ که مدارک را نقادی می کنیم، حقیقت را به یک وجه و طریق جستجو نمی کنیم بلکه در مورد هر یک از آنها راه و روش معینی را برای رسیدن به منظور پیش می گیریم. از این روی غالباً منطق علمی را مطالعه و علم مطابقت فکر با موضوع های خود و یا علم حقیقت تعریف کرده اند. از آنجا که سعی وجد فکری که منظور آن کشف حقیقت درباره مجموعۀ مسائل معینی باشد خود علمی را بوجود می آورد، شایسته است که این قسم از منطق را ’علم العلوم’ نام نهاد و چون از طرف دیگر این قسمت از منطق وسائل و اسلوبهائی را که برای رسیدن به حقیقت بکار برده می شود یعنی روش یا متدهای علوم را مورد مطالعه قرار می دهد توان آن را ’شناخت روش های علوم’ یا ’متدلژی’ خواند. (از شناخت روشهای علوم فلیسین شاله ترجمه یحیی مهدوی صص 1-4). و رجوع به منطق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
مأخوذ ازتازی، شغل کسی که زبانی را به زبان دیگر می آورد و ترجمه می کند. (ناظم الاطباء). عمل مترجم. برگردانیدن از زبانی به زبانی دیگر. و رجوع به مترجم و ترجمه شود.
- مترجمی کردن، ترجمه کردن و به زبان دیگر بر گرداندن. عمل ترجمان و دیلماج: دبیری و مترجمی کردی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 414). که بیرون دبیری و مترجمی پیغامها بردی و آوردی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 414)
لغت نامه دهخدا
آراسته زیور یافته آراسته شونده زیور گیرنده، آراسته: متحلی بحیله صدق نبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجلی
تصویر متجلی
ظاهر شونده، روشن و آشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترجی
تصویر مترجی
امیدوار امید دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متراژ
تصویر متراژ
اندازه گیری با متر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدلی
تصویر متدلی
خرامنده، فرود آینده، آویخته
فرهنگ لغت هوشیار
همدردی شنیده نوازش دیده، خورسند دل نواخته شده تسلی داده: به جهت آنکه هر که را نصرت در جانب او وجود گیرد هر آینه دلش متسلی خواهد بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متملقی
تصویر متملقی
در تازی نیامده چاپلوسی چربزبانی تملق چاپلوسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متظلمی
تصویر متظلمی
تظلم داد خواهی
فرهنگ لغت هوشیار
علمی است که از وزنها و اندازه ها بحث کند و نشان دهد که وضع آنها در گذشته چه بوده و در حال حاضر چگونه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدلوژی
تصویر متدلوژی
منطق علمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متراغی
تصویر متراغی
همفریاد هم بانگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متالوژی
تصویر متالوژی
فرانسوی تو پالشناسی آسن شناسی
فرهنگ لغت هوشیار
افزون شونده، بالا رونده، پیشرونده پیشرفته افزون شونده، بالا رونده، پیشرفت کننده: کشور های مترقی جهان، ترقی خواه: سیاستمداری مترقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متدلوژی
تصویر متدلوژی
((مِ تُ دُ لُ))
روش تحقیق در علوم، روش شناسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مترقی
تصویر مترقی
پیشرفته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متولی
تصویر متولی
دست اندرکار، سرپرست
فرهنگ واژه فارسی سره