بر زمین افتاده. (ناظم الاطباء). بر جای مانده و بی حرکت. (از اقرب الموارد) ، کسی که نان را خرد خرد می کند و در اشکنه می ریزد. (ناظم الاطباء). اشکنه سازنده. (از منتهی الارب)
بر زمین افتاده. (ناظم الاطباء). بر جای مانده و بی حرکت. (از اقرب الموارد) ، کسی که نان را خرد خرد می کند و در اشکنه می ریزد. (ناظم الاطباء). اشکنه سازنده. (از منتهی الارب)
برشاشیده و پریشان شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب). پریشان و متفرق و پراکنده و پاشیده. (ناظم الاطباء) ، شکسته گردنده. (از منتهی الارب) (آنندراج). شکسته و شکافته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترفض شود
برشاشیده و پریشان شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب). پریشان و متفرق و پراکنده و پاشیده. (ناظم الاطباء) ، شکسته گردنده. (از منتهی الارب) (آنندراج). شکسته و شکافته شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترفض شود
آن که گیرد حق خود را اندک اندک. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که حق خود را از کسی اندک اندک می گیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبضض شود
آن که گیرد حق خود را اندک اندک. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که حق خود را از کسی اندک اندک می گیرد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبضض شود