جدول جو
جدول جو

معنی مترج - جستجوی لغت در جدول جو

مترج
(مُ تَرْ رَ)
سرخ. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). منه الحدیث: نهی عن لبس القسی المترج، ای صبغاً مشبعاً. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد). سرخ و نارنجی رنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مترجم
تصویر مترجم
کسی که سخنی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه می کند، کنایه از بازگو کننده، بیان کننده مثلاً این شعر مترجم احساسات شاعر است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
ترجمه شده، مطلبی که از زبانی به زبان دیگر ترجمه شده است
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ رَجْ جی)
امید دارنده. (آنندراج). امید دارنده و چشم دارنده و متوقع. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترجی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَ)
ترجمه کرده شده و از زبانی به زبانی دیگر بیان کرده شده. (غیاث) (آنندراج). مأخوذ ازتازی، ترجمه شده و معنی کرده شده. (ناظم الاطباء). برگردانده شده از زبانی به زبانی دیگر. ترجمه شده. و رجوع به ترجمه و ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جِ)
ترجمه کننده. (غیاث) (آنندراج). ترجمان. دیلماج. (یاد داشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ ازتازی، ترجمان و ترجمه کننده و معنی کننده و تاجران. (ناظم الاطباء). کسی که کلامی را به زبانی دیگر برگرداند چنانکه فرانسه را به پارسی:... تا بروزگار مترجم آن آهن نوشته بر در آن کاخ بود. (ترجمه تاریخ بخارا). و رجوع به مادۀ قبل و تاجران شود.
- لسان مترجم، زبان فصیح و گویا. (ناظم الاطباء).
- مترجم اول، از القاب اداری دورۀ قاجاریه بود و به کسی اطلاق می شد که بر مترجمان دیگر ریاست داشت و یا حائز مرتبۀ اول بود و رجوع به مرآه البلدان شود.
- مترجم دوم، این نام نیز از القاب اداری دورۀ قاجاریه می باشد، کسی که در میان مترجمان مقام دوم دارا بود، به این لقب خوانده می شد. و رجوع به مرآهالبلدان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَجْ جِ)
پیاده پا رونده. (آنندراج). کسی که پیاده می رود. (ناظم الاطباء) ، در چاه فرودآینده. (آنندراج). کسی که در چاه فرود می آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترجل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از مترجی
تصویر مترجی
امیدوار امید دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
ترجمه کرده شده و از زبانی به زبانی دیگر بیان کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
((مُ تَ جِ))
کسی که مطلبی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
((مُ تَ جَ))
از زبان دیگر گردانده، ترجمه شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
ترزبان، برگرداننده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
مترجمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
Interpreter, Translator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
interprète, traducteur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
口译员 , 翻译员
دیکشنری فارسی به چینی
مترجم
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
অনুবাদক , অনুবাদক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
مترجم
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
ล่าม , นักแปล
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
mfasiri, mtafsiri
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
通訳者 , 翻訳者
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
통역사 , 번역가
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
מְתָרְגֵּם , מְתַרגֵם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
tercüman
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
penerjemah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
अनुवादक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
intérprete, traductor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
tolk, vertaler
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
перекладач
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
переводчик
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
tłumacz
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
Dolmetscher, Übersetzer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
intérprete, tradutor
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مترجم
تصویر مترجم
interprete, traduttore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی