جدول جو
جدول جو

معنی متراصف - جستجوی لغت در جدول جو

متراصف(مُ تَ صِ)
با یکدیگر نزدیک ایستنده در صف. (آنندراج). چسبیدۀ با یکدیگر در صف. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراصف شود
لغت نامه دهخدا
متراصف
هم رده
تصویری از متراصف
تصویر متراصف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مترادف
تصویر مترادف
کلمه ای که در معنی شبیه کلمۀ دیگر باشد، هم معنی، قافیه ای که دو حرف ساکن پیاپی در آن باشد مانند «سرد» و «فرد»، چیزی که ردیف چیز دیگر واقع می شود، ردیف هم، پی در پی
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ صِ)
مجتمع شده و فراهم شده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). و رجوع به تقاصف شود، قطعات کشتی به هم زده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صِ)
یکدیگر را انصاف دهنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). به یکدیگر عدالت کننده و انصاف دهنده. رجوع به تناصف شود، عادل و دادگر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَصِ)
وصف کننده چیزی. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تواصف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ دِ)
در پی دیگری سوار شونده. (غیاث) (آنندراج). کسی که پس دیگری سوار شود. (ناظم الاطباء)، پی در پی. (غیاث) (آنندراج). متوالی و پی در پی و قطع نشده از عقب دیگری. (ناظم الاطباء). پیاپی. پشت سرهم: و به سبب دوری آن (فاصله کبری) در طبع و خروج آن در کثرت حرکات متحرکات مترادف از اعتدال آن را کبری نام نهادند. (المعجم). و بر عقب آن اخبار مصائب جمعی از ملوک و اکابر عراق و خراسان در مدتی از هر طرف متواتر و مترادف شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 178)، شریک چیزی در اسم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). دو سه لفظ که در معنی شریک باشند چنانکه قلب و فؤاد و جنان که هر سه بمعنی دل است. (غیاث) (آنندراج). هم معنی و به این معنی... از لغات مولده است. (ناظم الاطباء). دو یا چند کلمه که برای معنی واحد وضع شده باشند، هر یکی مترادف دیگری یا دیگران است مثل هیمه. هیزم. یا مدامه و راح و جز اینها. مقابل متباین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اما قسم اول که الفاظ بسیار بر یک معنی دلالت کند، آن را اسماء مترادفه خوانند، مانند دلالت انسان و بشر بر مردم و میان مترادفه و متباینه اشتباه ممکن بود مثلاً لفظی باشد که دلالت کند بر معنیی و لفظ دیگر بر همان معنی با وصفی مقارن و گمان افتد که هر دو لفظ مترادفند و نباشند بلکه متباین باشند مانند ’سیف’ و ’حسام’ چه سیف شمشیر بود و حسام شمشیر بران... (اساس الاقتباس ص 9). دو یا چند لفظ مختلف که بر یک معنی دلالت کند، مانند دلالت انسان و بشر بر مردم. (اساس الاقتباس)، پیوسته شدۀ در مزاوجت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)، (اصطلاح عروض) قافیه ای است که در آن دو ساکن جمع آیند. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و آن قافیتی است که در آخر آن دو ساکن باشد چنانکه: دی بامداد عید که بر صدر روزگار. و در اشعار عجم این قافیت در یازده فعل افتد: مفعولان و فاعلان و فعلان و فعولان مفاعیل و فعول وفاع ومفاعیلان و فاعلییان و فعلییان و این قافیت را از بهر آن مترادف خواندند که سواکن (آن) بر پی یکدیگرندیکی ردف دیگری، و عدد قوافی اشعار عجم سی و یک است. (المعجم چ مدرس رضوی ص 205). و رجوع به ترادف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ صِ)
گنجشک نر برجهنده بر ماده. (آنندراج). گنجشکان بر روی هم برجهنده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تراصع شود
لغت نامه دهخدا
در پس دیگری سوار شونده پی در پی، متوالی و پی در پی و قطع نشده از عقب دیگری، دو کلمه هم معنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متناصف
تصویر متناصف
داد مند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
((مُ تَ دِ))
پی درپی، هم معنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
همچم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
مرادفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
Synonymous
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
synonyme
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
sinônimo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
同義の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
مترادف
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
প্রতিশব্দ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
مترادف
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
คำพ้องความหมาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
kifasiri
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
נִיָּרוֹת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
同义的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
synonym
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
동의어의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
eşanlamlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
sinonim
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
sinonimo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
sinónimo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
synoniem
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
синонім
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
синоним
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
synonim
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مترادف
تصویر مترادف
पर्यायवाची
دیکشنری فارسی به هندی