کلمه ای که در معنی شبیه کلمۀ دیگر باشد، هم معنی، قافیه ای که دو حرف ساکن پیاپی در آن باشد مانند «سرد» و «فرد»، چیزی که ردیف چیز دیگر واقع می شود، ردیف هم، پی در پی
کلمه ای که در معنی شبیه کلمۀ دیگر باشد، هم معنی، قافیه ای که دو حرف ساکن پیاپی در آن باشد مانندِ «سَرد» و «فَرد»، چیزی که ردیف چیز دیگر واقع می شود، ردیف هم، پی در پی
فرستنده. ارسال کننده. رسیل. (از متن اللغه). پیغام کننده. (ناظم الاطباء). نامه فرستنده. (فرهنگ فارسی معین). نعت فاعلی است از مراسله به معنی برانگیختن و به رسالت فرستادن. رجوع به مراسله شود، پیروی کننده در کار. (ناظم الاطباء). رسیل. (اقرب الموارد) : راسله فی عمله، تابعه، فهو رسیل. (متن اللغه). رجوع به رسیل شود، زنی که در هر دو ساق وی موی بسیار و دراز بود. (از منتهی الارب). زنی که ساق هایش پرمو باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به مراسیل شود، زن شوی مرده. (مهذب الاسماء). زنی که او را شوی وی جدا کرده باشد یا زن کلان سال یا زن شوی مرده. (از منتهی الارب). زنی که به سبب مرگ یا طلاق از شوی خود جدا مانده باشد. (از متن اللغه) ، زنی که از شوی خود احساس طلاق کند و خود را برای شوی دیگری زینت کند و به وی پیام فرستد. و در آن زن هنوز جوانی باقی باشد، زنی که به خطبه کنندگان نامه و پیغام کند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، زنی که چند بار طلاق داده شده است و پروائی ندارد. (از متن اللغه) ، زنی که سنی بر او گذشته باشد وهنوز باقیمانده ای از جوانی در وی باشد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). والاسم: الرسال. (متن اللغه)
فرستنده. ارسال کننده. رسیل. (از متن اللغه). پیغام کننده. (ناظم الاطباء). نامه فرستنده. (فرهنگ فارسی معین). نعت فاعلی است از مراسله به معنی برانگیختن و به رسالت فرستادن. رجوع به مراسله شود، پیروی کننده در کار. (ناظم الاطباء). رسیل. (اقرب الموارد) : راسله فی عمله، تابعه، فهو رسیل. (متن اللغه). رجوع به رسیل شود، زنی که در هر دو ساق وی موی بسیار و دراز بود. (از منتهی الارب). زنی که ساق هایش پرمو باشد. (از اقرب الموارد). رجوع به مراسیل شود، زن شوی مرده. (مهذب الاسماء). زنی که او را شوی وی جدا کرده باشد یا زن کلان سال یا زن شوی مرده. (از منتهی الارب). زنی که به سبب مرگ یا طلاق از شوی خود جدا مانده باشد. (از متن اللغه) ، زنی که از شوی خود احساس طلاق کند و خود را برای شوی دیگری زینت کند و به وی پیام فرستد. و در آن زن هنوز جوانی باقی باشد، زنی که به خطبه کنندگان نامه و پیغام کند. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، زنی که چند بار طلاق داده شده است و پروائی ندارد. (از متن اللغه) ، زنی که سنی بر او گذشته باشد وهنوز باقیمانده ای از جوانی در وی باشد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). والاسم: الرسال. (متن اللغه)
نامه فرستنده. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء) ، نامه نویسنده. (ناظم الاطباء). دبیر. نویسنده: فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را بکار آید و مترسلان را بلاغت بیفزاید. (گلستان، کلیات سعدی چ فروغی ص 8). و رجوع به ترسل شود، هر آن که چیزی را به فراغت می کند. (ناظم الاطباء). آهسته و گرانبار. (از منتهی الارب)
نامه فرستنده. (آنندراج) (غیاث) (ناظم الاطباء) ، نامه نویسنده. (ناظم الاطباء). دبیر. نویسنده: فصلی در همان روز اتفاق بیاض افتاد در حسن معاشرت و آداب محاورت در لباسی که متکلمان را بکار آید و مترسلان را بلاغت بیفزاید. (گلستان، کلیات سعدی چ فروغی ص 8). و رجوع به ترسل شود، هر آن که چیزی را به فراغت می کند. (ناظم الاطباء). آهسته و گرانبار. (از منتهی الارب)
بیکدیگر پیغام و رسول فرستادن. (زوزنی). همدیگر نامه فرستادن و جز آن، یقال تراسلوا، اذ ارسل بعضهم الی بعض. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). همدیگر فرستادن نامه و جز آن. (آنندراج) : تراسل القوم، ارسل بعضهم الی بعض و فعل مثلما یفعل الاّخر علی وجه التتابع. (اقرب الموارد) (المنجد)
بیکدیگر پیغام و رسول فرستادن. (زوزنی). همدیگر نامه فرستادن و جز آن، یقال تراسلوا، اذ ارسل بعضهم الی بعض. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). همدیگر فرستادن نامه و جز آن. (آنندراج) : تراسل القوم، ارسل بعضهم الی بعض و فعل مثلما یفعل الاَّخر علی وجه التتابع. (اقرب الموارد) (المنجد)