جدول جو
جدول جو

معنی متذلغ - جستجوی لغت در جدول جو

متذلغ
(مُ تَ ذَلْ لِ)
امر متذلغ، کار بی فایده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کار بی فایده و بی سود. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متذلل
تصویر متذلل
ویژگی کسی که خود را خوار و حقیر می کند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ ذَلْ لِ)
ذلیل و خوار. (آنندراج) ، فروتن و کمینه. (ناظم الاطباء). فروتن و متواضع. (ازاقرب الموارد) ، ملایم و نرم دل، دادخواه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ مَلْ لِ)
گول نماینده خود را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که خود را گول و احمق بنمایاند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تملغ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ بَلْ لِ)
اکتفا و بسنده نماینده به چیزی. (آنندراج). کسی که راضی باشد به هر چه که دارد. (ناظم الاطباء) ، بیماری سخت. (آنندراج). هر بیماری که هذیان آورد. (ناظم الاطباء) ، کسی که به تکلف به منزل می رسد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبلغ شود
لغت نامه دهخدا
(مِ لَ)
نره. (آنندراج). عوف. عضو تذکیر کلفت دراز بغایت سرخ. اذلغ. اذلغی. (از متن اللغه). رجوع به متن اللغه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از متذلل
تصویر متذلل
ذلیل و خوار، فروتن و متواضع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متملغ
تصویر متملغ
گول نما چاپلوس چربزبان خوشامد گوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متذلل
تصویر متذلل
((مُ تَ ذَ لِّ))
فروتن، خوار
فرهنگ فارسی معین
پست، خوار، ذلیل، فرومایه، افتاده، فروتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد