جدول جو
جدول جو

معنی متذقح - جستجوی لغت در جدول جو

متذقح(مُ تَ ذَقْ قِ)
هو متذقح للشر، یعنی او به تکلف خود را شریرنماینده است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تذقح شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ ذَقْ قِ)
اندک اندک گیرنده. (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تذقط شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَقْ قِ)
زبردستی کننده، گستاخ. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَقْ قِ)
شتر کم پیه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). لاغر شده. (ناظم الاطباء). رجوع به تنقح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ لَقْ قِ)
ناقه که آبستن وار نماید. (آنندراج) (ازمنتهی الارب) (ازاقرب الموارد). رجوع به تلقح شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَقْ قِ)
آمادۀ بدی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گل گشاده و شکفته. (آنندراج) (از منتهی الارب). گل شکفته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
متهم کردن کسی را بگناهی که او مرتکب آن نشده است. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متلقح
تصویر متلقح
آبستن وار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متوقح
تصویر متوقح
زبردستی کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تذقح
تصویر تذقح
متهم کردن کسی را بگناهی که او مرتکب نشده است
فرهنگ لغت هوشیار