جدول جو
جدول جو

معنی متخوت - جستجوی لغت در جدول جو

متخوت(مُ تَ خَوْ وِ)
کم مال و اندک مایه. (آنندراج) ، کاسته و کم شده. (ناظم الاطباء) ، کسی که وقت و بی وقت به عزم زیارت و ملاقات می آید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مَ)
تابان. (منتهی الارب). املس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
جمع واژۀ تخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج تخت، بمعنی جامه دان. (آنندراج). رجوع به تخت شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
برچیده و از جای برداشته. (ناظم الاطباء) ، منخوت الفؤاد، جبان و ترسو و سهمگین و ترسناک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ وِ)
پرتاب کننده، باز چنگ زننده و رباینده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
بختیار. (منتهی الارب). بختیار و با سعادت. (ناظم الاطباء). بختیار. خوش بخت. خوش طالع. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وِ)
باز فرودآینده از هوا بر شکار، برای گرفتن آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گیرندۀ سخن و بیاد دارنده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سیرکننده به شب. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ربایندۀ گوسفند. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به اختیات شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَوْ وِ)
خورش سازنده. (آنندراج) (منتهی الارب) ، پرورش شده و پرورده شده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ فَوْ وِ)
رهایی یافته و آزاد شده و معاف شده، درگذشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تفوت شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَوْ وِ)
آن که گوشت و پیه وی پیدا باشد از فربهی. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَوْ وِ)
نعت است از تخوش. (از اقرب الموارد). و رجوع به تخوش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَوْ وِ)
گیرندۀ عطیه. (آنندراج). گیرندۀ عطیه یکی پس از دیگری. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخوص شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَوْ وِ)
آن که به تکلف خوض می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوض شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَوْ وِ)
کم و اندک. (آنندراج) ، کم کننده و کاهنده. (ناظم الاطباء) ، آن که آب بینی می اندازد و یا قی می کند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوع شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَوْ وِ)
ترسیده و متأثرشدۀ از ترس، کم کننده و کاهنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَوْ وِ)
فراخ گردیده و دور شده. (آنندراج). فراخ شده و پهن شده. (ناظم الاطباء) ، جدا شده و دور شده از دیگری. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخوق شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَوْ وِ)
دریابندۀ نشانها. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَوْ وِ)
تیمار دارنده. (آنندراج). آن که توجه می کند و مراقبت می نماید. (ناظم الاطباء) ، کم کننده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخون شود
لغت نامه دهخدا
(اُ فَ)
کم کردن. (تاج المصادر بیهقی). کم و اندک گردانیدن مال، گرفتن و به یاد آوردن حدیث قوم، ربودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) ، شکسته شدن و گذاشتن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متقوت
تصویر متقوت
خورش سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوت
تصویر تخوت
جمع تخت، جامه دان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسخوت
تصویر مسخوت
نرم و لیز
فرهنگ لغت هوشیار