سخت شرمگین. (آنندراج). خجل و شرمسار و شرمنده و بی نهایت شرمنده. (ناظم الاطباء) ، پناه گیرنده، آن که نگهبان می جوید و از آن پرسش می کند، نگهبان و حامی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخفر شود
سخت شرمگین. (آنندراج). خجل و شرمسار و شرمنده و بی نهایت شرمنده. (ناظم الاطباء) ، پناه گیرنده، آن که نگهبان می جوید و از آن پرسش می کند، نگهبان و حامی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخفر شود
فرستنده با کسی بدرقه را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که بدرقه می فرستد و یا نگهبان می فرستد. (ناظم الاطباء) ، شکننده پیمان و غدرکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شکننده عهد و پیمان. (ناظم الاطباء). و رجوع به اخفار شود
فرستنده با کسی بدرقه را. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که بدرقه می فرستد و یا نگهبان می فرستد. (ناظم الاطباء) ، شکننده پیمان و غدرکننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شکننده عهد و پیمان. (ناظم الاطباء). و رجوع به اخفار شود
رمنده و نفرت کننده. (غیاث) (آنندراج). نفرت دارنده و کراهت دارنده و گریزان و بیزار. (ناظم الاطباء). رجوع به تنفر شود. - متنفر شدن، گریزان شدن. رمیدن: چند روزپیش او مقیم بود بعد از آن به خیالی از پیش او متنفرشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 391). من آزموده ام این رنج و دیده ام سختی ز ریسمان متنفر شود گزیدۀ مار. سعدی. قوت شاعرۀ من سحر از فرط ملال متنفر شده از بنده گریزان میرفت. حافظ. - متنفر گردیدن، متنفر شدن: وحشیان صحرا که با جنس انس انس داشتند از ایشان متنفر گشتند. (لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 18). نه چندانکه مردم از او متنفر گردند. (سعدی، مجالس ص 26)
رمنده و نفرت کننده. (غیاث) (آنندراج). نفرت دارنده و کراهت دارنده و گریزان و بیزار. (ناظم الاطباء). رجوع به تنفر شود. - متنفر شدن، گریزان شدن. رمیدن: چند روزپیش او مقیم بود بعد از آن به خیالی از پیش او متنفرشد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 391). من آزموده ام این رنج و دیده ام سختی ز ریسمان متنفر شود گزیدۀ مار. سعدی. قوت شاعرۀ من سحر از فرط ملال متنفر شده از بنده گریزان میرفت. حافظ. - متنفر گردیدن، متنفر شدن: وحشیان صحرا که با جنس انس انس داشتند از ایشان متنفر گشتند. (لباب الالباب چ سعید نفیسی ص 18). نه چندانکه مردم از او متنفر گردند. (سعدی، مجالس ص 26)
بسیار وفراوان و متعدد و افزون. (ناظم الاطباء) ، تمام دریافته. به تمام حق رسیده: و او را دقایق علم و حکمت تعلیم کند و به عدل و فضل محتظی و متوفر گرداند. (سندبادنامه ص 44). سندباد در علوم و فضایل متبحر است و از وفور فنون متوفر. (سندبادنامه ص 62) ، حرمت نگاهدارنده. (فرهنگ فارسی معین) : همگنان خاصه خواص مجلس ملوک بردأب آداب خدمت متوفر باشند و از تعثر در اذیال هفوات متیقظ. (مرزبان نامه ص 138) ، آماده. حاضر. (فرهنگ فارسی معین) : نگهدار بود و قتهای نماز را و متوفر بود به حاضر آمدن به جماعت مسلمانان. (ترجمه النهایۀ طوسی چ سبزواری ج 1 ص 217). - متوفر گشتن، آماده گشتن. مهیا شدن: ابواب اصابات و فواید عوائد بر او گشاد تا او به خزاین و ذخایر بسیار مستظهر شد و اسباب پادشاهی و لشکرکشی او متوفر گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 51)
بسیار وفراوان و متعدد و افزون. (ناظم الاطباء) ، تمام دریافته. به تمام حق رسیده: و او را دقایق علم و حکمت تعلیم کند و به عدل و فضل محتظی و متوفر گرداند. (سندبادنامه ص 44). سندباد در علوم و فضایل متبحر است و از وفور فنون متوفر. (سندبادنامه ص 62) ، حرمت نگاهدارنده. (فرهنگ فارسی معین) : همگنان خاصه خواص مجلس ملوک بردأب آداب خدمت متوفر باشند و از تعثر در اذیال هفوات متیقظ. (مرزبان نامه ص 138) ، آماده. حاضر. (فرهنگ فارسی معین) : نگهدار بود و قتهای نماز را و متوفر بود به حاضر آمدن به جماعت مسلمانان. (ترجمه النهایۀ طوسی چ سبزواری ج 1 ص 217). - متوفر گشتن، آماده گشتن. مهیا شدن: ابواب اصابات و فواید عوائد بر او گشاد تا او به خزاین و ذخایر بسیار مستظهر شد و اسباب پادشاهی و لشکرکشی او متوفر گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 51)
دست بر تهیگاه نهنده و مخصره بدست گیرنده، کسی که به شب نماز می خواند و چون مانده شود دست را بر تهیگاه می نهد. ج، متخصرون. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). فی الحدیث، المتخصرون یوم القیمه علی وجوههم النور، ای المصلون باللیل فاذا تعبوا وضعوا ایدیهم علی خواصرهم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تخصر شود
دست بر تهیگاه نهنده و مخصره بدست گیرنده، کسی که به شب نماز می خواند و چون مانده شود دست را بر تهیگاه می نهد. ج، متخصرون. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). فی الحدیث، المتخصرون یوم القیمه علی وجوههم النور، ای المصلون باللیل فاذا تعبوا وضعوا ایدیهم علی خواصرهم. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). و رجوع به تخصر شود
بدرقه و نگهبان شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دستگیر و حارس و نگهبان و دلیل و هادی. (ناظم الاطباء) ، خجل کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه خجل و شرمسار می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخفیر و مادۀ قبل شود
بدرقه و نگهبان شونده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دستگیر و حارس و نگهبان و دلیل و هادی. (ناظم الاطباء) ، خجل کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه خجل و شرمسار می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تخفیر و مادۀ قبل شود
بیدار مانده غلت زننده در بستر، آماده آمده، آیین نگاهدارنده کسی که همت خود را صرف امری کند، حرمت نگاهدارنده: همگنان خاصه خواص مجلس ملوک بر داب آداب خدمت متوفر باشند و از تعثر در اذیال هفوات متیقظ، آماده حاضر: نگهدار بود وقتهاء نماز را و متوفر بود بحاضر آمدن بجماعت مسلمانان
بیدار مانده غلت زننده در بستر، آماده آمده، آیین نگاهدارنده کسی که همت خود را صرف امری کند، حرمت نگاهدارنده: همگنان خاصه خواص مجلس ملوک بر داب آداب خدمت متوفر باشند و از تعثر در اذیال هفوات متیقظ، آماده حاضر: نگهدار بود وقتهاء نماز را و متوفر بود بحاضر آمدن بجماعت مسلمانان