جدول جو
جدول جو

معنی متخشخشه - جستجوی لغت در جدول جو

متخشخشه(مُ تَ خَ خِ شَ)
تأنیث متخشخش. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : البندق الهندی، متخشخشه. (ابن سینا از یادداشت ایضاً). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ خَ خِ)
آوازکننده مثل کاغذ و آلات حرب. (آنندراج). سلاح آوازکننده و کاغذ خشخش کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به مادۀ بعدشود، پنهان شونده در میان درخت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخشخش شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَ خِ لَ)
مؤنث متخلخل. (فرهنگ فارسی معین). امراءه متخلخله، زن خلخال در پا کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به متخلخل معنی اول شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ هََ هَِ شَ)
زن شوی دوست و شادمان به شوی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَنْ نِ شَ)
امراءه متخنشه، زنی که در آن بقیه ای از جوانی است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ج، متخنشات. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ خَ شَ / شِ)
بانگ کاغذ و جامۀ نو و آواز سلاح و آواز کردن هر چیز خشک از افتادن چیزی بر آن و درآمدن در چیزی. (آنندراج) (از دهار) (از غیاث اللغات) :
خشخشه ز آواز یخ ما جور در سقراق نو
خوشتر از بغداد و مافیها و قدسبق البیان.
(از کتاب ترجمه محاسن اصفهان)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
آوازکردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شنیده شدن آواز بهم خوردن زیور یا سلاح یا هر چیز خشک که به یکدیگر خورد. گویند: سمعت خشخشه السلاح و الحلی، ای صوته. (از اقرب الموارد). شنیدن صدای برخورد شمشیر یا گیاه خشک. (از المنجد) ، درآمدن در درختها و غایب شدن در آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). داخل شدن در میان مردم یا درخت. (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(مُ خَ خِ)
بانگ و آواز برآورندۀ از تصادم بر چیزهای صلب و خشک مانند کاغذ و جامۀ نو و سلاح. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متخلخله
تصویر متخلخله
متخلخله در فارسی مونث متخلخل: روزندار مونث متخلخل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشخصه
تصویر متشخصه
مونث متشخص جمع متشخصات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشخشه
تصویر خشخشه
بانگ کاغذ و جامه نو و آواز سلاح
فرهنگ لغت هوشیار