جدول جو
جدول جو

معنی متحیر - جستجوی لغت در جدول جو

متحیر
حیران، سرگردان، سرگشته
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
فرهنگ فارسی عمید
متحیر
(مُ تَ حَیْ یِ)
سرگشته. (منتهی الارب) (آنندراج). سرگشته و آشفته و حیران و آواره و راندۀ از جای. آشفته و سرگردان و سرگشته و حیران و متعجب. (ناظم الاطباء) : من هرگز بونصراستادم را دل مشغول تر و متحیرتر ندیدم از آن روزگارکه اکنون دیدم. (تاریخ بیهقی). (غازی) بر سر دو راه آمد یکی سوی خراسان و یکی سوی ماوراءالنهر، چون متحیری بماند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 232). من باز گشتم سخت غمناک و متحیر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 325).
ور به جیحون بر از تو بر گردد
متحیر بماندت بر گنگ.
ناصرخسرو.
من و جهان متحیر ز یکدگر هر دو
پدید و پنهان گشته مرا و او را راز.
مسعودسعد.
متحیر را خود عزم نباشد. (اوصاف الاشراف).
به قیاس در نیایی و به وصف در نگنجی
متحیرم در اوصاف جمال و حسن و زیبت.
سعدی.
شهری متحدثان حسنت
الامتحیران خاموش.
سعدی.
و رجوع به تحیر شود.
- متحیر شدن، آشفته و سرگردان شدن و سراسیمه گشتن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). سرگشته شدن. حیران ماندن: سر حسنک را دیدیم همگی متحیر شدیم و من از حال بشدم. (تاریخ بیهقی). چون نامه بخواند و سخت مختصر بود به غایت متحیر شد و غمناک گشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 492) .بیامدم و آنچه شنیده بودم بگفتم و همگان ناامید و متحیر شدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 678).
ای متحیر شده در کار خویش
راست بنه بر خط پرگار خویش.
ناصرخسرو.
بدین سبب متحیر شدند بی خردان
برفت خلق چو پروانه سوی هر نفری.
ناصرخسرو.
اندر این کار متحیر شدند. (تاریخ بخارا).
- متحیرکردار، سراسیمه و آشفته: پس متفکروار و متحیرکردار پیش تخت شاه رفت. (سندبادنامه ص 112).
- متحیر گشتن (گردیدن) ، سراسیمه گشتن. (یادداشت، به خط مرحوم دهخدا) متحیر شدن، حیران ماندن. سرگشته شدن: رسول را آوردند و بگذرانیدند بر این تکلفهای عظیم و چیزی دید که در عمر خویش ندیده بود و متحیر گشت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 290). یوسف متحیر گشت و بر پای خاست و زمین بوسه داد و گفت توبه کردم و نیز چنین خطا نرود. (تاریخ بیهقی ادیب ص 254). امیر سخت نومید و متحیر گشت. (تاریخ بیهقی ادیب ص 590). یوشع متحیر گشت. (مجمل التواریخ). متحیر گشت و گفت تمامی آنچه در دنیا برای آبادانی عالم بکار آید... در این آیت بیامده است. (کلیله و دمنه) .حجام متحیر گشت. (کلیله و دمنه). و رجوع به ترکیب قبل شود.
- متحیر فروماندن، متحیر شدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : پیغام خواجه باز گفتم چون شنید متحیر فروماند چنانکه نتوانست گفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 322).
- متحیر ماندن، سرگشته و حیران شدن: خصمان آمده اند و متحیر مانده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 587). لشکر و غلامان او متحیر بماندند. (سیاست نامه). تا آخر روز بازرگان به ضرورت از عهدۀ مقرر بیرون آمدو متحیر بماند. (کلیله و دمنه). بیچاره متحیر بماندو روزی دو بلا و محنت کشید. (گلستان).
، آب جاری شده، آب برگشته از گرداب، جای پر شده از آب. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)، تاریک چشم. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (از فرهنگ اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
متحیر
سرگشته، حیران، آواره
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
فرهنگ لغت هوشیار
متحیر
((مُ تَ حَ یِّ))
سرگشته، حیران، حیرت زده
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
فرهنگ فارسی معین
متحیر
حیران، حیرت زده، خیره، درمانده، سرگردان، سرگشته، فرومانده، گیج، متعجب، ویلان، سرگشته، واله
فرهنگ واژه مترادف متضاد
متحیر
في حيرةٍ
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به عربی
متحیر
Baffled, Stunned, Astonished, Astounded, Bedazzled, Perplexed
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به انگلیسی
متحیر
étonné, stupéfait, déconcerté, ébloui, perplexe
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به فرانسوی
متحیر
surpreendido, atónito, desconcertado, deslumbrado, perplexo, atônito
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به پرتغالی
متحیر
ประหลาดใจ , ตกตะลึง , งุนงง , ตะลึง , สับสน , งง
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به تایلندی
متحیر
متحیّر، گیج شده
دیکشنری اردو به فارسی
متحیر
হতবাক , বিভ্রান্ত , হতবাক , অবাক
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به بنگالی
متحیر
متحیر , حیران , حیران
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به اردو
متحیر
驚いた , 仰天の , 困惑した , びっくりした , 困惑している , 驚いた
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به ژاپنی
متحیر
shangazwa, mchanganyiko, kuchanganyikiwa, ameshangazwa
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به سواحیلی
متحیر
erstaunt, verblüfft, verwirrt, perplex
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به آلمانی
متحیر
吃惊的 , 困惑的 , 眼花缭乱的 , 惊讶的
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به چینی
متحیر
놀란 , 경악한 , 당황한
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به کره ای
متحیر
şaşkın
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
متحیر
tercengang, bingung, terpesona
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
متحیر
चकित , भ्रमित , हैरान , चौंक
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به هندی
متحیر
stupito, sbalordito, confuso, perplesso
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
متحیر
asombrado, atónito, desconcertado, deslumbrado, perplejo
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
متحیر
verbaasd, verbluft, verward, perplex, verbijsterd
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به هلندی
متحیر
здивований , приголомшений , розгублений
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به اوکراینی
متحیر
изумленный , ошеломленный , озадаченный
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به روسی
متحیر
zdumiony, oszołomiony, zaskoczony, zmieszany
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به لهستانی
متحیر
המום , נבוך , מְבֻלְבַּל , מופתע
تصویری از متحیر
تصویر متحیر
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متحیز
تصویر متحیز
مجتمع گشته، جایگزین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحسر
تصویر متحسر
افسوس خورنده، حسرت خورنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متغیر
تصویر متغیر
ویژگی کسی یا چیزی که تغییر پیدا کند و دگرگون شود، دگرگون، آشفته و خشمگین، ناراحت و نگران
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحیری
تصویر متحیری
تحیر سر گشتگی سر گردانی
فرهنگ لغت هوشیار
متحیره در فارسی مونث متحیر مات خیره هاژ سر گردان سرگشته مونث متحیر جمع متحیرات. یا خمسه متحیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحجر
تصویر متحجر
واپسگرا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متغیر
تصویر متغیر
دگرگون شونده
فرهنگ واژه فارسی سره