جدول جو
جدول جو

معنی متحنط - جستجوی لغت در جدول جو

متحنط
(مُ تَ حَنْ نِ)
مرده ای که خوشبوی شده باشد به حنوط و حنوط بوی خوشی است برای مردگان. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دفن شدۀ با حنوط و گیاههای خوشبو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ تَ حَنْنی)
خمیده و کج. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَنْ نِ)
مهربانی نماینده. (آنندراج). مهربان و بارحم و شفقت بسیار. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحنن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَنْ نِ)
آن که عمامه از زیر زنخ برآورده. (آنندراج). کسی که تحت الحنک می بندد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحنک شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَنْ نِ)
آن که دین حنیف اختیار کرده وختنه کند. (آنندراج). اختیارکننده دین حنیف و خود را ختنه کننده و کناره گیرنده از پرستش بت، راست. (ناظم الاطباء) ، پیرو طریقۀابوحنیفه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) (اشتینگاس) ، میل کننده به سوی کسی یا چیزی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحنف شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَنْ نِ)
توبه کننده از گناه. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که پرهیز می کند از گناه و دفع می کند گناه را. (ناظم الاطباء) ، کسی که ترک می کند بت پرستی را و گوشه می گیرد از آن. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نِ)
نعت فاعلی از استحناط. دشمن و کینه دار: هو مستحنط الی ّ، او با من سر دشمنی وکینه دارد. (اقرب الموارد). رجوع به استحناط شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
حنوط بر خویشتن بستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). خوش بوی شدن مرده به حنوط. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (قطر المحیط). تحنّط، جعل علیه الحنوط و منه : و قد حسر عن فخذیه و هو یتحنط، ای یستعمل الحنوط فی ثیابه عند خروجه الی القتال اشاره الی الاستعداد للموت. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ نِ)
گیاه رمث سپید گشته. پخته شده و رسیده از گیاه رمث. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ نَ)
حنوطکرده شده
لغت نامه دهخدا
(مُ حَنْ نَ)
آنکه حنوط پاشد بر میت. (آنندراج) ، رسیده از گیاه رمث. محنّط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ حَ ن نِ)
میت و مرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحنط
تصویر تحنط
خوشبو کردن مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحنن
تصویر متحنن
((مُ تَ حَ نِّ))
مهربان، مشفق
فرهنگ فارسی معین