جدول جو
جدول جو

معنی متحدس - جستجوی لغت در جدول جو

متحدس(مُ تَ حَدْ دِ)
تفحص اخبار کننده. (آنندراج). پرسنده و تفحص کننده و جستجو نماینده. (از ناظم الاطباء). و رجوع به تحدس شود
لغت نامه دهخدا
متحدس
جستجو نماینده، تفحص کننده
تصویری از متحدس
تصویر متحدس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متحد
تصویر متحد
موافق و هماهنگ در عملکرد، یگانه، دارای پیوند
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ حَدْ دِ)
مهربانی کننده بر کسی. (آنندراج). نیک خواه و مهربان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحدب و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَسْ سِ)
پرسندۀ خبر و جویندۀ آن. (آنندراج). تفتیش کننده و تفحص کننده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحسس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَبْ بِ)
خود را دربند دارنده. (آنندراج). خودرا بازداشته. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحبس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَدْ دَ)
جای سخن گفتن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). موضع اجتماع مردمان برای گفتگو و سؤال و جواب. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل و تحدث شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَدْ دِ)
سخن گوینده. (آنندراج). بیان کننده. (ناظم الاطباء) :
شهری متحدثان حسنت
الا متحیران خاموش.
سعدی.
و رجوع به تحدث شود، مورخ و راوی اخبار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، هر چیزی که از نو پدید آید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحدث و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَدْ دِ)
فرودآینده. (آنندراج). فرودشونده، مانند آب از ابرو اشک از چشم. (ناظم الاطباء) و رجوع به تحدر شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَدْ دی)
برابری کننده در کاری. (از منتهی الارب) (آنندراج). معتدل و میانه رو. (از فرهنگ جانسون) ، پارسا و پرهیزگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحدی شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَرْ رِ)
خود را پاس دارنده. (آنندراج). آگاه و هوشیار و خبردار و عاقبت اندیش و دوراندیش. (ناظم الاطباء) ، پرهیزگار. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحرس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَمْ مِ)
سخت و درشت در دین. (آنندراج) (ناظم الاطباء). شدید. (از ذیل اقرب الموارد) ، پایدار و برقرار و با مقاومت. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، بی باک و بی پروای در جنگ. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحمس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ نَدْ دِ)
پرسندۀ خبر. (آنندراج). تفحص کننده در اخبار. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بر زمین افتاده، دست بر دهان نهنده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). و رجوع به تندس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَوْ وِ)
دلیری نماینده. (آنندراج). بی باک و بی پروا. (ناظم الاطباء) ، حزین و اندوهگین و نالنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحوس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَدْ دِ)
فرودافتنده. (آنندراج). فروافتاده در چاه. (ناظم الاطباء). و رجوع به تردس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قَدْ دِ)
پاک شونده و پاک. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پاک شده و پاک کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تقدس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کَدْ دِ)
اسبی که گرانبار باشد. (آنندراج). اسبی که چنان میرود که گویی گرانبار است. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تکدس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ وَدْ دِ)
کسی که ستور را در گیاه وداس بچراند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به تودس شود، پوشیده از سبزه. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تحدس
تصویر تحدس
خبر خواستن در خفا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحد
تصویر متحد
متفق پیوسته و موافقت کرده و یکی شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محدس
تصویر محدس
در خواست خواهش، آماج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقدس
تصویر متقدس
پاک شونده و پاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحبس
تصویر متحبس
خود زندانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحدث
تصویر متحدث
سخن گوینده، بیان کننده
فرهنگ لغت هوشیار
متحده در فارسی مونث متحد: همیوخت هم پیوند یگانه مونث متحد: دول متحده جمع متحدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحسس
تصویر متحسس
پیامپرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحد
تصویر متحد
((مُ تَّ حِ))
پیوسته، متفق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحد
تصویر متحد
همبسته، یکپارچه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متحده
تصویر متحده
همبسته، یک پارچه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متحد
تصویر متحد
United
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از متحد
تصویر متحد
unido
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از متحد
تصویر متحد
vereint
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از متحد
تصویر متحد
zjednoczony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از متحد
تصویر متحد
объединённый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از متحد
تصویر متحد
об'єднаний
دیکشنری فارسی به اوکراینی