جدول جو
جدول جو

معنی متحدبه - جستجوی لغت در جدول جو

متحدبه(مُ تَ حَدْ دِ بَ)
امراءه متحدبه، زن بیوۀ شوهرناکرده که مهربانی کند مر فرزند خود را. (ناظم الاطباء). زنی که بیوه می ماند تا این که از کودکانش مراقبت کند. (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تحدب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متشابه
تصویر متشابه
مانند هم، همانند، مقابل محکم، آیه ای که معنی واقعی آن معلوم نیست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحابه
تصویر متحابه
دوست، یار
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ حَدْ دِ)
مهربانی کننده بر کسی. (آنندراج). نیک خواه و مهربان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحدب و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُتَ حابْ بَ)
مؤنث متحاب. متحابه: سفارتخانه های دول متحابۀ دربار همایون. (مرآت البلدان از فرهنگ فارسی معین). و رجوع به متحاب و متحابتین شود، (اصطلاح علم ریاضی) اعداد متحابه همچون عدد ’220’ و ’284’ و در علم طلسمات خواص بسیاری برای اعداد متحابه قائلند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به متحابان و ’اعداد متحابه’ شود
لغت نامه دهخدا
متعذبه در فارسی مونث متعذب خوردنی خوشگوار، نوشیدنی خوشگوار، کیفر، کیفر دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متشابه
تصویر متشابه
ماننده شونده، مانند و شبیه
فرهنگ لغت هوشیار
متدبره در فارسی مونث متدبر: اندیشنده، ژرفکاو مونث متدبر جمع متدبرات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعدیه
تصویر متعدیه
مونث متعدی جمع متعدیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحدات
تصویر متحدات
جمع متحده، همیوختان هم پیوندان جمع متحده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترتبه
تصویر مترتبه
مترتبه در فارسی مونث مترتب پا بر جا، فرجام مونث مترتب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متردده
تصویر متردده
مونث متردد جمع مترددات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مترقبه
تصویر مترقبه
مترقبه در فارسی مونث مترقب: چشم داشته امید بسته مونث مترقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقدمه
تصویر متقدمه
مونث متقدم جمع متقدمات
فرهنگ لغت هوشیار
متجدده در فارسی مونث متجدد نو گردنده، نو گرای نو پسند مونث متجدد جمع متجددات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجنبه
تصویر متجنبه
مونث متجنب جمع متجنبات
فرهنگ لغت هوشیار
نابود شونده بیهوده شونده از بین رونده باطل شونده: اصحاب ابو هاشم گویند مثل بمثل متحابط شود... توضیح در عربی تحابط نیامده و احباط بمعنی از بین بردن و باطل کردن و اعراض آمده ولی متحابط در فارسی استعمال شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاسبه
تصویر متحاسبه
مونث متحاسب: جمع متحاسبات
فرهنگ لغت هوشیار
متحتمه در فارسی مونث متحتم: بایا بایسته مونث متحتم جمع متحتمات. مونث متحتم جمع متحتمات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحسره
تصویر متحسره
مونث متحسر جمع متحسرات
فرهنگ لغت هوشیار
جمع متحد، همیوختان هم پیوندان یگانگان جمع متحد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
متحرکه در فارسی مونث متحرک: لانا نوان جنبنده مونث متحرک جمع متحرکات
فرهنگ لغت هوشیار
متادبه در فارسی مونث متادب از ریشه پارسی ادب آموخته مونث متادب جمع متادبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحصنه
تصویر متحصنه
مونث متحصن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحفظه
تصویر متحفظه
مونث متحفظ جمع متحفظات
فرهنگ لغت هوشیار
متبدله در فارسی مونث متبدل: ورتنده، ور تپذیر مونث متبدل جمع متبدلات
فرهنگ لغت هوشیار
متحققه در فارسی مونث متحقق درست شونده، هست شونده، راست در آمده راست مونث متحقق جمع متحققات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحلیه
تصویر متحلیه
مونث متحلی جمع متحلیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحمله
تصویر متحمله
مونث متحمل جمع متحملات
فرهنگ لغت هوشیار
متحیره در فارسی مونث متحیر مات خیره هاژ سر گردان سرگشته مونث متحیر جمع متحیرات. یا خمسه متحیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محدبه
تصویر محدبه
مونث محدب
فرهنگ لغت هوشیار
متحده در فارسی مونث متحد: همیوخت هم پیوند یگانه مونث متحد: دول متحده جمع متحدات
فرهنگ لغت هوشیار
متحابه در فارسی مونث متحاب: همدوستار مونث متحاب: سفارتخانه های دول متحابه دربار همایون، جمع متحابات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متعدده
تصویر متعدده
مونث متعدد طرق متعدده کتب متعدده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحده
تصویر متحده
همبسته، یک پارچه
فرهنگ واژه فارسی سره